با تمرکز زیادی مشغول تايپ کردن تو سیستم بود که صدای اعصابخوردکنی رو شنيد!
اون مکّار خوب یاد گرفته بود که با مظلوم نمایی تو دل بقیهی همکاراش جا باز کنه !!!!
اما اون روی مظلومشو فقط جلوی بقیه حفظ میکرد و به جیمین که می رسید کافی بود اونو تنها یه جا گیر بندازه تا...
هوسوک روبه روش بود و در حالیکه پشت به بقیه و روبهروش ایستاده بود لباشو لیسید و با لحنی که کاملا با چهرهش متفاوت بود اونو با جدیت مخاطب قرار داد!
جیمین هیونگ! گزارش های مربوط به سفارشات و هزینه هاش باهم اختلاف دارن ، فکر کنم باید اول فاکتور ها رو پيدا کنيم تا باهم مقایسه و بررسی بشن ،میشه به اتاقه بایگانی بری آخه ارشدهامون گفتن تو بهتر از همه اونجا رو میشناسی!دندوناش داشتن لب پایینشو پارهپوره میکردن بس که حرص خورده بود!!
به چهرهی مثلاً مظلومشنماش زل زد.
هوووف...
داشت با خودش فکر میکرد چرا توی زندگیش هیچوقت شانس باهاش یار نبوده!
اما یادآوری چند ثانیه از گذشتهی دور و نزدیکش برای فکر کردن بهش اونو کاملا پشیمون کرد پس با حرص هوا رو چند بار داخل و خارج ریه هاش کرد تا خودشو آروم کنه در نهایت تو ذهنش خودشو فحشکُش کرد "شانس داشتن؟!... بیاد بره تو باسن هلوییم !!! بهش نیاز ندارم!" از کی تا به حال تجربه کردنه شانس خوب رو داشت؟!اون تو هیچ دورهای از زندگیش تجربش نکرده بود!
با نگاهی حرصی به هوسوک که کاملا حق به جانب با یه پوزخند روی لباش منتظر بهش زل زده بود تا میتونست توی ذهنش، کلفتترین انگشتشو سمتش گرفت... آخه انگشته وسطیش زیادی برای دیکه فرضی بودن نازک بود اما انگشته کوچیکش از همه انگشتاش تپلتر بود.
با یه نگاه به انگشتاش برای اولین بار از اینکه ناخنش اینجوریه افسوس خورد آخه ناخنای خودش کاملا گرد و توی گوشتش فرو رفته بود...
با اینحال دلش می خواست اونا بهقدری بلند و محکم میبودن که بتونه باهاش چشمای بی شرم پسر مقابلشو از کاسه دربیاره که دیگه نتونه بهش اینجوری زل بزنه!
به اطرافش نگاه کرد و رئیسشو دید که با لبخند به پسره مثلا مسئولیتپذیرش با افتخار نگاه میکنه!
به ناچار از جاش بلند شد و با صدای شيرينی که کاملا با حاله درونیش سیصد و شصت درجه تفاوت داشت پرسيد "امروز صبح برگردونده نشدن؟! بزار خودم چک کنم "
هوسوک با نیشخند روی میزش خم شد و با لحنی شیطنتوار گفت: "اوه! جیمین هيونگ ، تو واقعا فراموشکاری ، قرار بود بیاریمشون اما بخاطر جلسه ی دیروز کارمون عقب افتاد و... همونطوریکه پوزخند نامحسوسش رو حفظ کرده بود ادامه داد :"ارشدهای بخش حسابداری اومدن و با خودشون بردنشون!"
مگه با اونهمه چشمی که روش بود چارهی دیگه ای هم جز رفتن داشت!؟؟
بازم بخاطر اتفاقاتی که قرار بود تا دقایقی دیگه تجربش کنه لکنت گرفته بود .
+ب...باشه ، پس ميرم و دوباره ميارمشون "
_ "جیمینا... به کمکم نیاز داری و خودتم اینو میدونی!"
خونش در حاله غلغل کردن بود اما سعی کرد خودشو کنترل کنه پس بلند شد تا باهاش به اتاقه بایگانی بره...
حین رفتن به اونجا ناخودآگاه ذهنش اونو به تک تک لحظاته نفرتانگیزی که با هوسوک داشت برد!
دو هفته!
چهارده روز لعنت شده از اولین ملاقاتم با اون عوضی میگذره!!
![](https://img.wattpad.com/cover/317620910-288-k896995.jpg)
DU LIEST GERADE
my favorite pornstar
RomantikGenre : drama , full smut , romance Author : SOIL by : mago.hina جیمین معتاد به گی پورنه و از اونجايی که هيچ دوستی نداره تمام شب هاش تکراریه... یه روزمرهگی رو اعصاب! نشستن جلوی تلويزيون و ديدن فيلم های پورن استار مورد علاقشيکم نامعقوله ولی يج...