نفساش همراهیش نمیکرد مخصوصا که شنیدنه حرفهای هوسوک و دوستش اونو دوباره توی اون گذشتهی ناخوشایندش کشونده بود!
بغضش تا دَم پلکاش میومدن اما جیمین محکمتر از این حرفها بود که اجازه بده کسی، بیرون از خونهش شکستنشو ببینه!
باید خودشو به محیطه امنش میرسوند اونموقع وقت داشت به اندازه ی کل حوادثی که توی زندگیش تنهایی گذرونده بود بشینه و برای خودش گریه کنه!
هنوزم میتونست حرفایی که همکلاسیهای دبیرستانش سالها قبل هر روز پشت سرش میزدن رو خوب به یاد بیاره و یادآوریشون خبر از اشکهایی میداد که هیچ کنترلی برای نگه داشتنش در خودش نمیدید...* فلشبک
"×هی... تو هم شنیدی؟"
*چیو؟!
×اینکه یکی از دانشآموزای گی کاماوت کرده حدس بزن کی؟!"
خندههای رو مخشون به راحتی به گوش جیمین پانزده ساله می رسید و حرفای زنندهی بعدشون باعث میشد مثله توپی گرد ، توی خودش جمع بشه...
"ککک....خخخخخ...فکرشو بکن! پارکجیمین از کلاسه B به جئون مینسوک سونبه نیم اعتراف کرده!!!!
و میدونی چی خنده داره!؟؟
پسر دیگه که مخاطبه همکلاسیش بود سری به نشونهی ندونستن تکون داد!!
"اینکه جئون مینسوکه عوضی یه بایسکشواله که پارک جیمین رو رد کرده ولی با اینحال دخترها رو برای به فاک دادن ترجیح میده!"
پسر که کنجکاوی بهش فشار آورده بود گفت: تو اینارو از کجا میدونی!با پوزخندی گوشه لباش گفت: چند بار با چشمای خودم دیدم که توی سرویس بهداشتیه رستورانه خانوادگیمون یه پسر هفده سالهی خوشگلو که شبیه مدلها بود به فاک میداد. شنیدم میگن از یه خانواده ی پولداره...
و با یادآوریه چیزی فاصلشو با دوستش کمتر کرد و زیر گوشه دوستش آرومتر گفت: بعضیها میگن اون پسر خیلی پولداره و تماماً هزینههای زندگیه مینسوک رو میده!
بعدشم یه درصد فکر کن کی با یه نوجوانه زشت و دستوپاچلفتی مثله پارک جیمین میخوابه؟
اون یه بازندهس!
اصلا چرا مینسوک باید اون پسر خوشگل و پولدار رو ول کنه و بیفته دنباله کونِ پارک جیمین! حتی اگه به منم اعتراف میکرد بازم رد میشد ، آخه اون بازنده چی داره که بخوام دیک قشنگمو توش فرو کنم!؟"
یهو با دیدنه جیمین درست پشته سر همکلاسیش که روی نیمکت خودشو به خواب زده بود از ترس توی جاش پرید!
کاملا از لرزشه چشماش و لبهای لرزون از بغضش میدیدن که چقدر از شنیدنه حرفاشون ناراحت شده اما حتی به خودشون زحمته بستن دهنشون و عذرخواهی ندادن . و با دادنه فحشهای زننده از اونجا رفتن...
توی کلِ سالهای تحصیلیش بعد از اون بلایی نمونده بود که بچههای مدرسه سرش نیاورده باشن و حرفاشون دلِ کوچیک و پارک جیمین رو بشدت زخمی کردن...
"نگاه نکنيد پسرا! اگه خيلی نزديک شين ممکنه شما هم اين ميکروب انسانی رو بگيرن...! حس میکنم آلوده شدم اون خیلی کثيفه!"پایان فلش بک
بالاخره با دیدنه ورودی ساختمان نفسشو با آسودگی بیرون داد ...
لحظاتی بعد با عجله رمز در آپارتمانه کوچیکشو زد و واردش شد. هووووفف...
بالاخره تموم شده بود.
حالا که تو محیطه امنش قرار گرفته بود میتونست تا دلش میخواد به حاله خودش زار بزنه!
بالاخره نفسهای تندش با عجله و تندتند از دهانش خارج شدن.
حس میکرد بیشتر از سالها قبل شکسته و این بطور دردناکی قلبشو مچاله میکرد!
جلوی در ورودی روی زمین سُر خورد و پاهای کوچیکشو تو بغلش کشید و با گذاشتنه سرش بین پاهاش بیشتر از قبل توی خودش جمع شد...
وقتی اشکاش روی گونههاش ریختن دیگه نتونست مقاومت کنه و بالاخره بغضی که تو گلوش بود بدجوری شکست و پاهاشو روی زمین دراز کرد و با صدای بلندی درست مثله بچهها گریه کرد!
اون واقعا احمق بود که فکر میکرد هوسوک با بقیه فرق داره!
حتی نمیتونست مرد کوچیکتر رو مقصر این شکست بدونه چون ، اون هرگز حتی بهش اعتراف هم نکرده بود...
همونجا بود که چشماش یهو گرد شد . از فهمیدنه اینکه وقتی به بقیه همکاراش و روابطشون نگاه میکرد تازه متوجه می شد که حتی کوچیکترین تعریفی رو
موقعه سکس از هوسوک نشنیده بود...
یادآوریه تکتک کارهایی که باهاش کرده بود و مقایسهی تموم اونا باهم باعث شد شدته گریههاش بیشتر بشه و این جمله رو بلند داد بزنه
"من واقعا نادونم باز هم يه درس درد آور دیگه گرفتم ، من لایقه هیچی نیستم!
من...هق..یه با...زنده...ام...هق..."
از شدت گریه و دادهای پشته سرهمی که میزد داشت خفه میشد !
در واقع يه اشتباه رو دوباره تکرار کرده بود و دلش به حاله خودش می سوخت!!
با گریه داد میزد و خودشو سرزنش میکرد!!
+چطور!؟؟؟چطور ممکنه یه مرد بخواد تو اين دنيا عاشق کسی مثل من بشه؟!
دلم ميخواد بميرم!
دوباره زير گريه زدم...
اما اونقدر گریه کردم که از حال رفتمو وقتی به هوش اومدم نگاهم به ساعتی که مقابلم عدد هشت رو نشون میداد افتاد!!
ضعف بهم چیره شده بود... مخصوصا که غیر از یه تستِ ساده و تخممرغ چیزه دیگه ای نخورده بودم.
![](https://img.wattpad.com/cover/317620910-288-k896995.jpg)
ESTÁS LEYENDO
my favorite pornstar
RomanceGenre : drama , full smut , romance Author : SOIL by : mago.hina جیمین معتاد به گی پورنه و از اونجايی که هيچ دوستی نداره تمام شب هاش تکراریه... یه روزمرهگی رو اعصاب! نشستن جلوی تلويزيون و ديدن فيلم های پورن استار مورد علاقشيکم نامعقوله ولی يج...