پارت ۹

133 14 5
                                    


به حدی اشک میریخت که نمیتونست چهره‌ی ناامید و پشیمونه هوسوک رو ببینه و فقط داشت گله میکرد.
"یا به نظر تو حتی اين حق رو ندارم!؟"
رو زمين نشست و زانوهاشو بغل کرد و گریه‌ش شدت گرفت.
خودشو خيلی رقت انگيز می‌دید !
چرا باید عاشق کسی مثل اون می شد!؟
هوسوک اصلا متوجه نبود که پسره مقابلش این‌همه استرس رو بخاطره کارهای نسنجیده اش تحمل کرده.
پس با سری پایین افتاده گفت: جیمینا... من متاسفم!چيزهایی که بهت گفتم، عاااا...خب، منظورم اصلا اون نبود..."
تمام مدت سعی داشت یجوری ناز پسره نازنازی که داشت خیلی کیوت بینیشو بالا میکشید و همزمان گریه میکرد رو بخره!
بدونه اینکه دست خودش باشه عروسکه نازدارشو تو همون حالتی که دستاش دور پاهاش حلقه شده و سرشو بینشون گذاشته بود بغل کرد و همونطور که روی پاهاش بلند شد به آرومی روی مبل سه نفره گذاشتش...
منت‌کشی برای کسی که با این لغت کاملا بیگانه بود یقیناً کار سختی بود اما اون حاضر بود برای جیمین هرکاری انجام بده ولی بنظر میومد اصلا تو کارش موفق نیست چون جیمین هیچ‌جوره توجهی بهش نشون نمی‌داد.
این بار روی زمین و مقابله پاهای جیمین که روی مبل نشسته بود جا گرفت و دستاشو روی رونهای پسر بزرگتر گذاشت .
اونو نوازش کرد و گفت: متاسفم ،لطفا نگام کن جیمینی...
اين جوری رفتار کردن رو تمومش کن... من ازت عذرخواهی کردم!"
کاملا ناديدش گرفته بود!
در جواب به منت کشی هایی که انجام میداد با لحنی بی‌حوصله‌ و ناراحت گفت: به عذرخواهيت نيازی ندارم... فقط تنهام بذار...!
خواهش می کنم فقط برو و بيشتر ازاين آزارم نده"
هوسوک تمامه تلاششو کرد تا صادقانه توضیح بده پس این بار با درموندگی گفت: من اشتباه کردم ، باشه؟!
خب اون اولين باری بود که با يه پسر سرقرار می رفتم و خيلی گيج بودم!"
جیمین با شنیدنه حرفاش فوراً سرشو بسمتش چرخوند و تو چشماش با گیجی زل زد، فکر میکرد اشتباه شنیده پس سعی کرد از صحتش مطمئن بشه!
"تو گفتی قرار؟ کِی با کی؟" بیشتر به طرفش چرخيد و سرشو تو نزدیکی صورتش قرار داد و چشم تو چشم با کمی هیجان گفت:" نگو که...تو و من ، قرار می‌زاریم؟"
هوسوک که بنظر میومد دیگه نیازی به تکرار کردنه حرفاش نداشته باشه گونه هاش از اعترافی که کرد سرخ شده بود!
جیمین با گیجی گفت: "هيچ وقت چيزی از طرف تو راجع به اينکه داريم قرار ميذاريم
نشنيدم!"
هوسوک با شنیدنه این حرف پوکر نگاش کرد
بنظرش پسر روبه‌روش یکم زیادی از ماجرا پرت بود
دستاشو روی بازوهایی که دیگه مثله قبل پُر نبود گذاشت و ازش خواست تو چشماش نگاه کنه!
"جیمینا تو واقعا از رابطه هیچی نمیدونی!
ما هرکاری که یه زوج میکنن رو انجام داديم.
اينا جزء قرار حساب نمی شه؟!"
جیمین با قیافه‌ای که سعی داشت بی‌حس نگهش داره اما زیاد موفق نبود و این جمله رو به راحتی میشد از صورتش خوند ، "منطقتو با دیکه هفت سانتیم گائیدم!" بالاخره با حرص چشماشو بست و نگاش کرد و گفت: تعریفت از رابطه‌ و کاپل بودن واقعا جالبه هوسوک شی!
کی گفته زوج‌ها فقط باهم میخوابن!
دست به سینه نگاش کرده بود اما بالاخره یکی زد تو پیشونیش و با لبخندی آغشته به حرص گفت:اوه خدای من ، تو واقعا آدم احمقی هستی! می‌تونستی بهم بگی که داریم قرار میزاریم!"
هوسوک بلند شد و ازش فاصله گرفت..‌
الان چی شد؟! متهمم شده بود.
"صحبت کردن راجع به اين چيزها واست راحته؟
بزار یه چیزایی رو برات یادآوری کنم جیمین شی!"
با یادآوریه تمامه این مدت که توسطه جیمین نادیده گرفته شده بود صداش رو بالا برد
"تو کسی نبودی که فقط بدن منو می خواستی؟
خودت هر بار تو رابطه هایی که داشتیم منو با اسمه اون عوضی صدا میکردی، یادت رفته!؟؟"
جیمین با دهانی بازمونده که خوردنیش کرده بود نگاش کرد!
اما هوسوک سرش فرياد کشيد
"تو...واقعا توی این مدت خسته‌م کردی می رم ازت شکايت می کنم!"
يه لحظه صبر کن!
اين بحث به طرز عجيبی به نفع اون عوض شد!!
"چی؟" جیمین با لحنی که عصبی و ناراحت بود تو چشماش زل زده بود: "اما اين تو بودی که با من مثل يه اسباب بازی رفتار کر...!"
بازدم ورق برگشته بود چون هوسوک حتی اجازه نداد جیمین جملشو تموم کنه و بلافاصله بهش تشر رفت...
"نه نه نه! اين تو بودی که منو به جای اون پورن استار احمق اشتباه گرفتی و از من سود بردی!
من!
واقعا دراين رابطه ناراحتم... تو از احساساتی که نسبت بهت داشتم سوءاستفاده کردی!"
چی گفت؟ فقط با گوش دادن به اون گيج شده بود...
نگو که... ؟
این‌بار با خونسردی و اما حیرت و صدایی آروم پرسید : هوسوکااا، اين ممکنه که تو...منو... دوست داشته باشی؟" اما درست در همین لحظه هوسوک همونطوریکه سرش رو درست مثل يه بچه چرخوند با لحنی طلبکارانه گفت:" خب که چی، مشکلی داری؟"

my favorite pornstar Où les histoires vivent. Découvrez maintenant