part4
(_نامجون)(×جیهوپ)(+جونگ کوک)(÷جیمین)(*یونگی)(=تهیونگ)(~جین)..کمے بعد...
دکتر:خب حالا میتونی بری حالت خوبه
~:ممنونم اقاے وو
دکتر: خواهش میکنم جین شے
~:من زودی میام یونگیا کمی منتظرم بمون
*:باشه
دکتر وو:باشه منم باهاش کار دارم تا اون موقع بیا
جین:باشه
...یونگی...دکتر بهمنگاه کرد و لبخندے زد
دکتر وو: حالت خوبه؟
*:اره بهترم
دکتر وو:زخم هاتو دیدم
سرمو انداختم پایین
دکتر:واقعا چطورے با این همه زخم بدنت طاقت آوردی
لبخنده غمگینے زدم
* :حتما به مادرم رفتم
دکتر وو سرے تکون داد
دکتر وو :معلومه حال جسمانیت چندان تعریفے نداره اما حال روحیت افتضاحه به گذشته فکر نکن میدونم غیر ممکنه اما شدنے هست گذشته رو ول کن و جاش به آیندت فکر کن دوستاے جدید پیدا کن
*:حتما به حرفتون گوش میکنم
.....از بیمارستان اومدیم بیرون توی ماشین نشسته بودیم که اهنگ شادے پخش شداهے کشیدم اهنگ مورد علاقه ے جین بود همونی که همیشه باهاش مسخره بازے در میاورد
درست مثل الان نمیخواستم بهش بخندم ولے همین که صداے مرغیش بالا اومدم از خنده ترکیدم جینم همراهم میخندید
*:هواست به راندگیت باشه هیونگ
~:نگران نباش من رانندگیم حرف نداره
با ویبره رفتن گوشیم داخل جیبم با بهت دستمو داخل جیبم بردم و برداشتمش یڪ پیام از ناشناس
~:کیه؟
*:نمیدونم بزار بخونم
با دیدن متن پیام عرقه سردے روے پیشونیم نشست
*:او...اون ...دوباره...پ..
پیدام کرده...جیمین...
=:بلند شوووووووووو
÷:نمیخواهم ولم کن
=:باوا خرسه گنده میگم پاشو
÷:.......
یکدفعه سنگینے چیزے روم احساس کردم
÷:هییییے ببر خشمگین از روم بلند شو.
=:نمیخواهم تا بلند نشے منم از روت بلند نمیشم
تهیونگ واقعا سنگین بود
÷:باشه باوا حالا بلند شو لطفا
=:افرین
..دانشگاه..
سرم روے میز بود که تهیونگ پس گردنے محکمے بهم زد
÷:یاااااچته؟
=:دیشب رفتے پیشش؟
÷:پیشه کی؟
=:شوگات
÷:اره رفتم پیشش حالا چرا میگے شوگات ؟؟من کے صاحبش شدم خودم خبر ندارم
=:اخه از تو بعیده نگران کسے بشی
÷:نگرانش نشدم فقط
=:میدونے که اون تو رو یادش نمیاد.
÷:میدونم
=:پس چرا هنوزم دوستش دارے تو فقط یکبار دیدیش
خندیدم
÷:به عشق در نگاه اول اتقاد داری؟؟...فلش بک...
*:جین زود باش دیگه
~:بزارتمومش کنم
*:واقعا برام سئواله تو این همه میخورے چرا چاق نمیشی.؟!
~:چون همیشه ورزش میکنم.!
*:جوابه خوبے بود
از دره کافه اومدن بیرون سرش داخل گوشیش بود که محکم به کسے خورد و قهوه ے که دستش بود رویے لباسش ریخت
جیمین:هییے مگه کو....
وقتے سرش رو بالا آورد محو اون پسره گربه نما شد
*:من واقعا معذرت میخواهم اقا از قصد نبود
ولے جیمین فقط تکون خوردن اون دوتا لب هاے صورتے رنگ رو میدید
*:اقا ....اقا...
به خودش اومد چرا داشت مثل یڪ ادم هیز و منحرف با نگاش قورتش میداد
÷:اشکال نداره
یونگے لبخندے زد که باعث شد لثه هاش معلوم بشه(لبخند لثه ے معروفش😍)
قلبش با دیدن لبخنده اون گربه ے سفید محکم شروع به تپیدن کرد
یونگے و جین ازش دور شدن با بشکنی کهتهیونگ جلوش زد به خودش اومد
=: اونا رفتن کجا سیر میکنی؟!
جیمین برگشت سمته تهیونگ
÷:میخواهم تمام آمار اون گربه ے سفید رو برام پیدا کنی
=:کدوم گربه ے سفید؟؟؟!!!!
÷:همینے که الان بهش برخورد کردم.
=:چرا؟(لبخنده مرموزے زد)نکنه عاشقش شدی؟؟؟
دستشو سمت قلبش که دیوانه وار توی قسفه ی سینش محکم میکوبید برد
÷:اره فکر کنم عاشقش شدم
=:چیییییی؟!؟!؟
YOU ARE READING
Suger cat and daddy park
FanfictionAuthor: Lorena / Aphrodite کاپل : minyoon خلاصه: تا خواستم اولین لقمه امو بخورم صدای افتادن سینی و یک فرد را شنیدم .صاحب صدا کسی نبود جز جیسونگ. جیسونگ:به به تازه وارد .به دانشگاه ما خوش اومدی . حوصله نداشتم سرمو بچرخونم وببینم داره با کی حرف میزنه...