(_نامجون)(×جیهوپ)(+جونگ کوک)(÷جیمین)(*یونگی)(=تهیونگ)(~جین)
= :والا حوصلم سر رفته اومدم بیرون تا کمے گشت بزنم که دیدے خوردم به ایشون
پسره:کیم تهیونگ.؟!
=:بله؟!
پسر:واے ببخشیدتقصیر من بود که ماشینتون رو ندیدم
تهیونگ دستشو بالا اورد و یواش زد روی شونه ے پسر که تا کمر خم شده بود تا از تهیونگ معذرت خواهے کنه
=:هے اشکال نداره پسر میدونم میخواستے به ایشون کمڪ کنے من تورو جای دیدم؟؟
پسره:خب من پارڪ بوگوم هستم توی یک دبیرستان درس میخوندیم
=:اها یادم اومد بچه درسخون کلاس
همون پسرے که خودشو بوگوم معرفے کرده بود خندید و گفت
بوگوم:اره
=:خوبه فکر کنم باید هیونگ صدات کنم درسته ؟؟
بیخیال بهشون نگاه میکردم انگار به کل فراموش کرده بودن منم اینجا حضور دارم خیلے خوابم میومد خمیازه ے کشیدم که توجشون به من جلب شد
=:خوابت میاد؟؟
سرمو به نشونه ے اره تکون دادم
بوگوم:پس بگید خسارت ماشین چقدر میشه تا ...
=:حرفشم نزن
بوگوم:اما...
=:اے بابا هیونگ گفتم حرفشم نزن من محاله ازت پول بگیرم
بوگوم:خیلے خب این شمارمه هر وقت کارے داشتے میتونے بهم زنگ بزنے
کارتے از جیبه کتش بیرون آورد و به تهیونگ داد برگشت سمته من و موهام رو بهم ریخت شوکه نگاش کردم با دیدن قیافم خندیدبوگوم:خیلے شبیه گربه هاییڪ گربه ے خب تهیونگ خدانگهدار بعدا میبینمت
سمت ماشینش رفت بعد چند ثانیه اثرے ازش نبود با کلافگے سمته تهیونگ برگشتم
*:جیمین ازت خواسته ؟
بهم نگاه کرد
=:چی؟
*:میگم جیمین ازت خواسته دنبالم بیایی؟!
=:نه
*:انتظار دارے باور کنم ؟؟
سمته ماشینش رفت و در سمته راننده رو باز کرد
=:برام مهم نیست ولے هیونگ جدے گفتم جیمین منو دنبالت نفرستاد خودم داشتم اینجا پرسه میزدم حالا هم سواره ماشین شو
سوار ماشینش شدم اونم راه افتاد
*:ببینم تو ادرس خونه ے منو میدونے ؟؟
=:اره
*:چرا؟
=:نمیتونم بگم
*:باشه
چند ثانیه سکوت همه جا رو فرا گرفت اما تهیونگ سریع با سئوالش سکوت رو شکست
=:چے شد ؟ تصمیمت رو گرفتے ؟
کمے فکر کردم اگه واقعا جیمین ازم محافظت میکرد چے ؟؟ و یا بجاے اونا خودش منو مورد ازار قرار بده چے ؟؟
*:بهش بگو قبول میکنم
....فردا ظهر ....
~:خب ....
* :خب به جمالت
~:اه یونگے بدون فکر قبول کردے ؟!
*:نه گفتم چندتا شرطت دارم
....جیمین.....
÷:شرطاش چیه؟
=:خب...اممم
÷: حرف بزن
=: خب اولین شرطش اینه که از اون و جین سخت محافظ کنے دومین شرطش اینکه خونه ے تو زندگے میکنه اما باید جین و خودش هم اتاقے باشن و سومین یعنے اخرین شرطش اینکه .....نباید بدون اجازه ے اون بهش دست بزنی بجز موقع های ضرورے
=:همه رو میتونم قبول کنم ولے اخرے رو به زور اخه من وقتے میبینمش خودمو به زور کنترل میکنم تا لپاے رنگ پریدش رو محکم نبوسم و یا گاز نگیرمشون دلم میخواهد موهاے اون پیشے سفید رو ناز کنم واے خداااااااا
ولو شدم رو تخت
=: خب ....
÷:خب چی؟
=:قبوله؟؟؟
÷:هرچند به زور میتونم خودمو کنترل کنم تا نچلونمش ولے قبوله
=:اوکے بهش زنگ میزنم
÷: بزار رو اسپیکر
تهیونگ گوشے رو اسپیکر گذاشت صداے بوق همه ے اتاق رو گرفت
*: بله؟
=:سلام هیونگ منم تهیونگ
*:میشناسمت خب چیشد قبدل کرد؟؟؟
=:اره هیونگ تو و جین هیونگ تا فردا فرصت دارید وسیله هاتون رو جمع کنیدبعد میاییم دنبالتون
یونگے اهے کشید
*:باشه کاره دیگه ے ندارے من باید برم حموم؟؟
=: نه هیونگ فعلا
*:فعلا
قطع کرد
رو تخت دوباره ولو شدم و همش مثل یڪ بچه تکون میخوردم
÷:واے صداے پیشے سفیدم خیلے هاته وایییییییی اخ پیشے سفیدِ من
=:ایش هیونگ جمع کن این رومئو بازے رو
بالشتے برداشتم و محکم ستمش پرتاب کردم
÷:یکروزے هم خودت اینجورے میشی
=:نمیشم
÷:خواهیم دید
چشم غره ے بهم رفت
÷:هه توله ببر
=:توله خودتیییییییی!....جیهوپ....
YOU ARE READING
Suger cat and daddy park
FanfictionAuthor: Lorena / Aphrodite کاپل : minyoon خلاصه: تا خواستم اولین لقمه امو بخورم صدای افتادن سینی و یک فرد را شنیدم .صاحب صدا کسی نبود جز جیسونگ. جیسونگ:به به تازه وارد .به دانشگاه ما خوش اومدی . حوصله نداشتم سرمو بچرخونم وببینم داره با کی حرف میزنه...