جانگ هوسوک /جیهوپ
(_نامجون)(×جیهوپ)(+جونگ کوک)(÷جیمین)(*یونگی)(=تهیونگ)(~جین)
_:ببخشید هوسوک
×:چیزی شده ؟؟؟
_: نه چیز مهمی نیست.خب......
+: مجسمه ای که خیلی دوست داستیش را شکست .(دهن لقه🤣)
×: چییی؟؟؟؟بازم!!!!!اخ نامجون از دست تو.
_:جونگ کوک خودم داشتم میگفتم .
+:اخ داشتی من من میکردی راستی هوبی هیونگ.؟!.
×:بله؟؟؟
+:.پیداش کردیم
اخمی کردم.
×:کجاست ؟؟؟
+: سئول .
پارک جیمین/جیمین
تنها پشت میز سالن غذا خوری نشستم بابام یکی از کله گنده های سئول بود برای همین تو دانشگاه کسی زیاد سمتمنمیاد توی مدرسه همه بخاطرش ازممیترسیدن بابام بهم تاکید کرده کرد که هیچ وقت توی دانشگاه درسر درست نکنم منم حرف گوش کن(اره جان جدت )اصلا دنبال دردسر نیستم ولی بعضیاوقات افراد زیر جیسونگ رو حسابی کتک میزنم
جای کهمننشستم پاتوق من بود همیشه من اینجا غذامو میخوردم چون بخاطر پنجره به بیرون دید داشت ، من رو دوستام خیلس زیاد حساسم برای مثال همین چند روز پیش یکی از افراد کیم جیسونگ( پسر رئیس دانشگاه) در سالن غذا خوری وقتی من اون روز نیومده بودم دانشگاه به تهیونگ زور گویی کرده و کتکش زده همون شب همون فردو پیدا کردم و اینقدر کتکش زدم که به غلط کردن بیافتهتهیونگ اومد روبه روم نشست تا خواستم اولین لقمه امو بخورم صداے افتادن سینے رو شنیدم
جیسونگ:به به تازه وارد به دانشگاه ما خوش اومدے
حوصله نداشتم سرمو بچرخونم وببینم داره با کے حرف میزنه روبه تهیونگ سرمو به نشونه اے چے شده تکون دادم=:اه...سینے غذا خورے یکے از تازه وارد رو روے زمین انداخت
÷:مے دونم،تازه وارده کیه
میشناسیش ؟؟؟
=:خب ازمون بزرگتره اره میشناسیمش
÷:میشناسیمش ؟؟ درست بگو کیه ؟؟
وی: یونگے هیونگ
مین یونگی/شوگا
داشتم دنبال جاے براے نشستن میگشتم که چشمم به جیمین خورد که کنار پنجره نشسته بود و تهیونگ هم همراهش بود جین بهم گفته بود که جیمین خیلے شروره و تاکید کرد که زیاد بهش گیر ندمو از اون بدتر جلوے چشماے فردے به نام کیم جیسونگ که جین بهم عکسشو نشون داده بود ظاهر نشم ولے انگار بخت باهام یار نبود چون همون موقع خودش اومد روبه روم بهش نگاه کردم هیکلش ده برابر من بود ادم ترسویے بودم ولے بروز نمیدادم بخاطر اینکه همیشه از کتڪ کارے و دعوا میترسیدم و بیزار بودم چون منو یاد یڪ خاطره اے بد مینداخت تا به خودم بیام جیسونگ سینے غذامو انداخت پایین پوزخندی زد
جیسونگ:به به تازه وارد به دانشگاه ما خوش اومدے
حرفے بهش نزدم و مے خواستم همینجورے که سرمو انداخته بودم پایین از کنارش رد بشم که بازومو گرفت و منو روبه رویے خودش قرار داد
جیسونگ:چیه لالے ؟؟؟
صداے تویے گوشم اکو شد
(مگه لالے چرا حرف نمیزنے با توم) و پشت بندش صداے سیلے
*:و...ولم...ک..کن
جیسونگ: چے ؟ اخے پس لکنت دارے
*:گفتم ولم کن
جیسونگ : نه بابا ازت خوشم اومد پسر جالبے هستیجیهوپ حتما ازت خیلے خوشش میاد
با شنیدن اسمش شروع کردم به تقلا کردن نمے خواستم برم پیش اون سادیسم روانے که فقط به من زور میگفت و کتکم میزد خودم به زور با کمڪ جین از دستش فرار کردم الانم حتما دنبالم میگرده
*:ولم کن گفتم ولم کن سگ کثیفولمکرد و سیلے محکمے بهم زد که از شدت ضربه رویے زمین افتادم لگدے به شکمم زد که از درد نیم خیز شدم کنار پامزانو زد و موهامو میون مشتش گرفت و کشید و بلندم کرد
YOU ARE READING
Suger cat and daddy park
FanfictionAuthor: Lorena / Aphrodite کاپل : minyoon خلاصه: تا خواستم اولین لقمه امو بخورم صدای افتادن سینی و یک فرد را شنیدم .صاحب صدا کسی نبود جز جیسونگ. جیسونگ:به به تازه وارد .به دانشگاه ما خوش اومدی . حوصله نداشتم سرمو بچرخونم وببینم داره با کی حرف میزنه...