PART:⇴3☾

39 11 7
                                    

کاغذ بین دستای کریس گرفتار شد و بازش کرد. و فاک. این برگه..
"باید بهش نزدیک بشم‌و اون قرارداد باطل میشه"
سر سوهو پایین افتاد و با بالا کشیدن دماغش پسر بزگتر متوحه گریه کردم پسر کنارش شد.
_"اخرین سوالم کریس (هق) بهم بگو واقعا همچین قصدی داشتی.؟!"
سکوتی حکم فرما شد و پسر بزرگتر با صداقت جواب داد وگفت:
_"متاسفم سوهو"
.___________________.

صورت سوهو بالا اومد وبه چشمای کریس که به زمین خیره شده بود نگاه کرد. ونگهان رد نگاهش عوض شد وخیره به چشمای سوهو اصابت کرد. و لبخند ارومی زد.
اشکای ارومی که گونه ی سوهو رد انداخته بودن.
ملافه ی روتختی که توی دستای مشت شده ی سوهو کشیده میشدن.
_"باشه..باشه..باشه.." با چشمای ناامید سرشو پایین انداخت وباخودش تکرار کرد.
سوهو از جاش بلند شد وقدمهای ارومی برداشت وانتظار داشت مثل تو دراماها کسی که دوستش داشت دست بگیره ونزار بره..
اما از اون زمان الان 10دقیقه گذشته بود و سوهو تو اتاق خودش پشت در داشت بیصدا گریه میکرد.
دستای خیس شدش که رویه دهنش گذاشته بود والماس گرانبهای چشماش روی اونا سقوط میکردن. خجالت میکشید که تو این مدت کم اینطوری در مقابل کسی نرم شده وفریب خورده. اون هیچ وقت طوری رفتار نکرده بود که اطرابیانش به غیر از دوستای صمیمیش متوجه گی بودنش بشن.
چشمای گریان و قرمز شده ی سوهو اما سوهو تنها کسی نبود که تو اون عمارت داشت گریه میکرد.
تویه اتاق همون راهروی عمارت پسر دیگه ای بود که به در اتاقی خیره شده بود و اروم وبی صدا چشماش بارونی شده بود.
مانع رفتنش نشده بود چون داشت با خودش کلنجار میرفت که میتونه نگهش داره..اون یه فرد عادی تبود.
اگه یک کدوم از اون دسته فنای دیونش که زیادی روش غیرتین بفهمن ممکنه به سوهو اسیب بزنن.و هزارد یک مسئله دیگه.
کریس بالاخره از روی تخت بلند شد وبدون عصاها کشون کشون سمت در حرکت کرد.
وارد راه دو شد وبه در اتاق سوهو نگاه انداخت. میدونست داره گریه میکنه. دستشو به دیوار گرفت و قدمای ارومی برمیداشت میدونست درو باز نمیکنه حداقل اینطوری بهتر بود حرفشو میزد.
_"سوهو ..چاگیااا..درو باز کن.."
سکوت.
کریس چرخی زد وپشت در اروم نشست.
_"سوهو.."
با التماس های پسر بزرگتر سوهو پشت در نمیدونست باید چیکار کنه.
_"حتی نزاشتی حرفمو کامل کنم..اگه بهت گفتم متاسفم..به این خاطر بود که اول این قصد رو داشتم اما بعدش ازت خوشم اومد..یعنی"
لعنتی اون حتی بلد نبود احساساتشو به زبون بیاره.
_"متاسفم که اینقدر تو بیان کردن احساساتم احمقم."
سوهوی پشت در با گیجی به حرفای مبهم کریس گوش میداد .
_"ببین اون برای اوایل بود..قسم میخورم..اما من قسم میخورم الان... دوست دارم."
سر سوهو بیشتر سمت در چرخید.
_"تو بگو..باهام حرف بزن."
و سکوت
بعد از چند دقیقه سوهو با صدای دو رگه ایش بخاطر گریه کردنش به حرف اومد.
_"برام. خیلی سخته. باورت کنم"

کریس خوشحال از صدای سوهو اشکای ردیه گونشو پاک کرد.
_"باورم کن..اولین ادم قلب وویفان هستی ..باورم کن که ذهنمو قلبم رو برای خودت کردی.
من هیچ موقع اینقدر برای چیزی زجه نزدم سوهو..هیچ وقت یادم نمیاد به پای کسی افتاده باشم که ازش جواب محبت بگیرم."
کریس از حرفای خودش عاجز شد. حس میکرد باید صورت سوهو رو ببینه.
_"لطفا درو باز کن وبیا پیشم"
سوهو مثل بچه ای که دلش گرم شده باشه با ارامش بلند شد و دستگیره ی در اتاق رو چرخوند وباز کرد.
کریس کنار در روی زمین نشسته بود.
دست کریس سمت سوهو دراز شد.
سوهو تردید داشت هنوزم، اما حرفای کریس عجیب وخالصانه بود.
درسته سوهو با خودش طی کرده بود شاید اینم یه بازی دیگست اما جرئت به خرج داد واغازش کرد. دستای سوهو میون دستای بزرگ کریس گرفتار شد و اونو سمت خودش کشید و تویه بغل کریس نشست.
کریس زیر دلش پروانه ها بال میزدن و توی دل پسر دیگر نگرانی همراه با هیجان.
انگار جمله ای مثل وِرد تویه سرش زمزمه میشد.
"گول نخور اون فقط چون لو رفته داره قصه میبافه"
اما دستای مردد سوهو هم دور تن کریس پیچیده شد وترجیح داد به صدای قلب کریس گوش بده.

HOMEMATE Season2🗝⏳Where stories live. Discover now