PART:⇴4 ☾

58 11 11
                                    

"اغاز رابطه ها"

'~'~'~'~'~'~'~'~'~'~'~

صدای موج های دریا بگوش میرسید. خورشید در حال طلوع بود..هواسرد تر میشد.
نسیمی اروم بین موهای دو پسر که لب هاشون متصل بهم بود میچرخید.
کسی در اون نزدیکی نبود که عشق بازی کنار ساحل این دورا ببینه. پسر بزرگتر بوسه رو بدست گرفته بود وعمیق میبوسید انگار که پسر زیبای دراز کشیده ی زیرش هر لحظه ممکن بود ناپدید شود. انگشتان سرد پسر کوچکتر روی گونه ی پسر بزگتر بود. وانگشتهای چانیول تمام طول گردن وترقوه ی بک رو لمس میکردن. بک سعی میکرد لب هاشو تکون بده اما در کناره حرکتای ماهرانه ی لب های چانیول به چشم دیده نمیشد.
انگشتای زمخت وتتوییِ پسر بزرگتر با عجله اولین دکمه ی پیراهن سفید بکهیون رو باز کرد. دستش رو اروم وارد پیراهن بک کرد. انگشتای چان به نیپل تحریک شده ی بک رسید.
پسر کوچکتر اه لرزانی سر داد. نیپل های بک رو میان دو انگشتش گذاشت وباهاشون بازی میکرد.

_"دوسش داری بیبی بوی؟ هوم؟! ناله کن کوچولوی من."
چانیول لباشو از پسر زیبای خوابیده ی روی شن ها گرفت و کنار گوشش زمزمه کرد.
سر چان کمی کج شد و به وضعیت بین پاهای بک خیر شد ومتوجه ی تحریک شدن پسر شد. چان زانوشو بین پاهای بک گذاشت و فشارهای ارومی به عضو پسر کوچکتر وارد میکرد وناله های زیبای بکهیون از بین لباش بیرون می اومد.
_"اه..چان..فاک.."
_"اینجام عزیزم..اینجام تنها نیاز من.."

چان به پسر زیرش نگاه کرد که چطوری لباش از شدت بوسیدن قرمز وبینیش بخاطره سرما قرمز شده بود. وچشماش...و اون دوتا تیله ی براق لعنت شده که تمام زندگی پارک چانیول رو میشد توش خالصه کرد.
_ "اون دوتا تیله دقیقا مثل سیاهی شبه که اگه نباشه ستاره ها توش به زیبای نمیتونن بدرخشن بکهیون"

چان خیره به چشمای بک شد وبعد از گفتن حرفش بوسه ای روی دوتا چشم بک گذاشت.

_"یول لطفا..اذیتم نکن..درد دارم"
زانوی چان فشاری به عضو بکهیون داد و چشمای بک جمع شد از لذت یکآن..
لبای بک باز بودن وتقالیِ هوای بیشتری میکردن.
انگشتای چان دکمه شلوارک پسر کوچکتر رو باز کرد و از روی لباس زیر خاکستریش متوجه ی خیسیه باکسرش شد.
_"کام پس دادی پرنس من."

چان دستشو وارد لباس زیره بک کرد وشروع کرد به پمپ کردن عضوش.
_"فاک اه..اه..امم" چشمای پسر خمار شده بود.دستش مچ چانیول رو گرفته بود وفشار میداد.
_"به ددی بگو چی میخوای بیبی"
_"درد دارم. لطفا."
بک لباشو به دندون کشید و به سفیدی میزدن.
_"گازشون نگیر لعنتی"

چان لباشو به لبهای خیس بک کوبند وحرکت دستاشو تند تر کرد.
ناله های شهوت انگیزه بکهیون عمیق تر شد.
_"اه..دارم..من دارم. میام ددی"

کلمه ی سحر امیز که ناگهان از بین ناله های بک اومد چان رو تا مرز جنونش برد.
حرکت دستای چان اروم شد و ناله ی اعتراض امیز بک بیرون اومد.
_ "نه..فاک..بیشتر لطفا"
_"صدام بزن. یه بار دیگه.. اون وقت ددی بهت قول میده تمام شب خودت خسته بشی از اون چیز کوفتی تویه باسنت"
چانیول غرید.

HOMEMATE Season2🗝⏳Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang