سلام سلام من برگشتم
دقت کنید الان که داستان شروع میشه مدتی از زمان داستان چپتر قبلی گذشته
کاور هم آقا هنری استایلز هستن😁😍
پ.ن:فکر کنم کاورو نشون نمیده چون خودم نمیبینمش
ووت هم فراموش نکنید لطفا🙏🏼
********
نور آفتاب صورتش رو نوازش داد و صدای آواز همیشگی جوانا توی گوشاش پیچید، صدای کنار زده شدن تک به تک پردهها خبر از شروع روز میدادن.صدای خوابآلود هنری از کنارش به گوش رسید:" مامان بزرگ توروخدا بزار امروزو استراحت کنیم."
چشماشو باز کرد و با پسر کوچیک موطلاییش چشم تو چشم شد:" دوست داری امروز چیکار بکنی؟"
هنری خودش رو روی تخت کش داد:" هیچی فقط دلم میخواد با تو توی خونه بمونم و استراحت کنم"
لویی هم متقابلاً خودشو کش داد:" منم همینطور"
صدای جوانا بحث شیرین و خوابآلودشونو متوقف کرد:" استراحت بی استراحت! لویی امروز تست گریم داره و تو هنری...قراره با پسرخالههات بری کمپینگ!"
هنری صورتشو مچاله کرد:" اما من از کمپ خوشم نمیاد"
ج:"اما لاتی میگه همه از کمپ خوششون میاد"
بعد هم سمت تخت رفت و روی نوهش خم شد و محکم روی تخت چلوندش و یکم قلقلکش داد.جوانا همونطور که هنری رو در آغوش داشت به چهره تو فکر لویی نگاهی کرد و لبخندی به صورت پسر کوچیکتر زد:"هنری..چطوره بری همونجوری که یادت دادم برای بابات یکم قهوه درست کنی؟"
هنری با لبخند بزرگی به لویی نگاه کرد:" بابا فقط صبر کن تا قهوهمو امتحان کنی ..حرف نداره!"
YOU ARE READING
Marriage story | L.S
Fanfiction-به نظرت هری و لویی برنمیگردن پیش هم؟ +نه فکر میکنم این بار دیگه واقعا تمومه! چی میشه اگه لویی و هری بخوان از هم طلاق بگیرن؟ داستانی که توش واقعیت جریان داره... 🔅ORIGINAL STORY BY @Misssummerrr 6 in #larrystylinson Started : [ 1401/1/5] Ended: [...