سلام سلام!
چه کاوری چه آقای وکیلی😚
حال خیلی خوبی ندارم ولی اینو میزارم برای شما
**********
یک هفته بعد- دفتر حقوقی وکیل خانواده زین مالیک-ببخشید که یکم همه چی بهم ریختس امروز باید برای یه مراسمی میرفتم مدرسه بچم
زین مالیک معروف جوونتر از چیزی بود که لویی تصور میکرد، شاید چند سال از خودش بزرگتر بود، به طرز عجیبی جذاب بود و چهرهش نشون از یک رگ شرقی میداد، لاغر اندام بود و در عین اعتماد به نفس و ابهت ذاتیش باعث میشد باهاش احساس امنیت و راحتی داشته باشی.
حالا لویی توی دفتر نیمه لاکچری مالیک روی کاناپه کرمی رنگی نشسته بود، دکور رنگهای روشنی داشت و چندین گلدون و درختچه گوشه و کنار اتاق دیده میشدن و شاید میشه گفت نور خوب کلید اصلی زیبایی این اتاق بود.
لویی نمیدونست چرا الان داره انقدر به این جزئیات توجه میکنه در هرحالیکه بین اون دو تا این همیشه هری بود که به هر چیزی که اطرافش میگذشت دقت میکرد.
زین مالیک جوان سکوت رو با لبخند معنی داری شکست: "بزار اول کاری اینو بگم، به نظرم تو بازیگر محشری هستی!"
لویی دستهاشو توی هم قفل کرد و با خجالت لبخند زد:ممنونم!
ز:من عاشق "آل اور د گرل" شدم بنظرم عالی بود و همینطور تئاترهات!
لویی ابرو بالا انداخت و به پسر آروم رو به روش نگاه کرد:تو کارای تئاترمو دیدی؟
پسر شرقی سر تکون داد:پارسال برای انتشار کتابم توی نیویورک بودم، راستی یادم بنداز حتما یه نسخه شو بهت بدم، و ناشرم منو آورد به تئاترت
لویی سرشو بلند کرد و دوباره تکون داد:عالیه...خب هری کارگردانیش کرده بود.
زین با لبخند ادامه داد:میدونم، اون خیلی با استعداده!
لویی هم لبخند زد:همینطوره، اونا دارن نمایشو میبرن به برادوی!...خب البته...بدون من.
نگاه زین مالیک رنگ دلسوزی به خودش گرفته بود:خوش شانس بوده که تو رو داشته.
لویی با چشمای قرمز و لبخند تلخی کف دستهاشو بهم مالید، اینطور وقتا انگار کنترل صحبت کردنشو از دست میداد.
![](https://img.wattpad.com/cover/305762979-288-k258049.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Marriage story | L.S
Fanfic-به نظرت هری و لویی برنمیگردن پیش هم؟ +نه فکر میکنم این بار دیگه واقعا تمومه! چی میشه اگه لویی و هری بخوان از هم طلاق بگیرن؟ داستانی که توش واقعیت جریان داره... 🔅ORIGINAL STORY BY @Misssummerrr 6 in #larrystylinson Started : [ 1401/1/5] Ended: [...