part 2

42 12 2
                                    

وارد اتاقم شدم چمدونم گوشه اتاق بود خودم و رو تخت انداختم

-با پدرت بحث نکن جیمین

+من كاريش ندارم

-پس فقط کاری که میخواد و انجام بده

+نمیخوام انجامش بدم نمیخوام قاطی کاراش بشم

-اگه از این میترسی که یه وقتی بخواد مجبورت کنه کاری کنی یا با کسی آشنا شی اشتباه میکنی

+مامان جوری با من حرف نزن که انگار نمیدونم روابط کاریش چطوریه الانم میخوام استراحت کنم میشه؟

با اخم از اتاقم رفت بیرون بلند شدم تا دوش بگیرم
به گوشی رو میز نگاه کردم فکر همه جاش و هم کرده بودن

بعد دوش گرفتن استراحت کردم هنوزم باورم نمیشد
که نامجون هیونگو از شرکت بیرون کردن

به پشت خوابیدمو بع سقف زل زدم یاده ازدواج سوکجین هیونگ افتادم

ولی خب اون از دختر درستی خوشش اومده بود
خانواده دختره کاملا مورد پسند خانواده اش بودن تو اینجور مسئله ها اگه نمیخوای با یکی که خوشت نمیاد
ازدواج کنی باید خودت زودتر آدم درستت و انتخاب کنی

بدیش اینجاست که من حتی اگه یه پسر درست و هم انتخاب کنم نمیتونم باهاش ازدواج کنم

اول ما تو کره ایم

دوم اینجا که آمریکا نیست هرکاری دلت خواست بکنی

سوم پسره یه خانواده پولدار مثل من اسکل نیست خودش و به فاک بده و اعلام کنه گی

چهارم ممکنه اون ادم درست من اصلا گی نباشه

پنجم حتی جفتمون هم برای هم بمیریم واگه بخوایم از خانواده هامون جدا شیم
هیچ ساپورت مالی نداریم تا تضمین کنه از گرسنگی نمیمیریم
تهش جفتمون کارتون خوابو آواره میشیم
کدوم احمقی این کار و فقط به خاطر یه سوراخ میکنه؟؟؟اگه چنین آدمی پیدا شه فکر کنم باید بپرستمش




Jung kook



بی حوصله نگاش کردم

-الان میتونم برم؟

+نه بشین

کلافه دوباره رو صندلی نشستم

+یونا میگه از هفت روزه هفته حتی دو بارشم شم خونه نیستی

-الان دیگه گزارشاته لحظه ایی هم میده ¿

+اون فقط یه زندگی میخواد

-من بهش قول دادم یه زندگی بهش میدم؟

+من بهش قول دادم

-پس تو خودت به قولت عمل کن

+این برای آینده خودته کوک تا کی میخوای به این رفتارات ادامه بدی

-اینده من یا آینده تو؟

HiDdeN SeCrEtWhere stories live. Discover now