+برای امشب ساعت ۱۱ gray room و رزرو کرده مثل اینکه معاملشون سر چنتا دختر خارجیه که اینجا دانشجو بودن.
_اوکی ممنون جونگکوک،امشب اونجام فقد حواست به ورودشون باشه نه مثل اون دفعه که یادت رفته بود به جین و بادیگاردا بگی و دردسر درست کردن...
+باشه جک خفه شو حواسم هست!
_برات جبران میکنم پسر،شب میبینمت
+میبینمت...گوشیو پرت کرد رو میزش و تنه خستشو انداخت رو مبل و نفسشو با حرص بیرون داد،اصلا حوصله یه درگیری دیگه رو توی کازینوکلابش نداشت ولی جکسون مثل همیشه بدون در نظر گرفتن کوک میخواست یه قاچاقچی دیگرو دستگیر کنه تا بتونه خودشو توی اداره بکشه بالا و تو چشم باشه!
خودخواهی! جکسون داشت بخاطر خودخواهی و گرفتن ترفیع جونگکوک و موقعیتشو تو خطر مینداخت و جونگکوکم بخاطر بسته نشدن کازینوکلابی که از نوجونی براش زحمت کشیده بود باید این خطر و به جون میخرید!
جونگکوک تو سن ۱۴سالگی مادرشو از دست داد و پدرش؟ اصلا نمیدونست مرده یا زنده! ولی به خودش قول داده بود یه روز پیداش کنه و انتقام تمام زجرا و دردایی که مادرش کشیده بود و ازش بگیره!
جونگکوک از همون ۱۴سالگی کار کرد و کار کرد تا بلاخره تونست تو سن ۲۱سالگی کلاب خودشو افتتاح کنه و حالا که ۲۴سالش بود کازینوکلاب black moon شده بود معروفترین و بزرگترین کازینوکلاب سئول...
جکسون از ۱۷سالگی جونگکوک پاش به زندگیش باز شد و هوای جونگکوکو داشت اولش که کوک میخواست کلاب و باز کنه جکسون مخالف بود چون باور داشت کوک پاکتر از اونیه که تو محیط کازینو وکلاب بتونه دووم بیاره ولی بعدش با اسرارای کوک کمکم نرم شد!
ولی وقتی فهمید کوک توی کازینو مواد جابهجا میکنه و توی کلابش مافیا و قاچاقچیا معاملههای کلان انجام میدن بهش گفت که:
_باید کلابتو ببندی وگرنه خودم دست بکار میشم!
و کوک با پیشنهاد اینکه راپرت کله گندهایی که خیلی وقته دنبالشونه رو بهش میده تا جکسون راحت بتونه دستگیرشون کنه تونست راضیش کنه تا بیخیال تعطیل کردن کلابش بشه!
جکسونم ادمی بود که دنبال منفعت خودش بود پس چی از این بهتر!! کوک امار گله گندهایی و بهش میداد که پلیسا سالها دنبالشون بودن ولی نمیتونستن گیرشون بندازن ولی حالا جکسون از صدقه سر کوک میتونست! و خب حسابیم جلوی مافوقش سربلند بود!
همه چی برای کوک کسل کننده بود تا اینکه با جین اشنا شد،جین برخلاف جکسون فقد به کوک فکر میکرد تا توی خطر نیوفته و کوک عمیقا از داشتنش ممنون بود،چون بلاخره بعد از مادرش کسیو پیدا کرده بود که نگرانش بشه،دوستش داشته باشه و ازش محافظت کنه!
جین حدود ۲سال پیش شد شریک کاری جونگکوک و مدیریت بخش dark rooms رو به عهده داشت!
دارک رومز بخشی که فقد ادمای مورد علاقه کوک میتونستن توش معامله کنن! مثل سالواتور مرد امریکای ۵۷سالهایی که کوک تقریبا ۱۴ماه پیش از مرگ نجاتش داد
یا خانوم و اقای کانگ که کوک بهشون خبر داد قراره به محملشون حمله بشه و از یه ورشکستگی بزرگ نجاتشون داد و چندین نفر دیگه...
والبته که اونا هم تو کار قاچاق انسان یا اعضای بدن انسان نبودن!چون کوک اصلا با این مدل به ظاهر انسانا نمیتونست کنار بیاد!
به نظرش کسی که میتونست با نهایت بی رحمی از یه دختر/پسر بچهی ۵/۶ساله بیگاری بکشه یا بهشون تجاوز کنه سزاش فقد مرگ بود نه بیشتر!
با ضربهایی که به سرش خورد به خودش اومد و برگشت سمت کسی که زده بود تو سرش تا حسابی دق و دلشو سرش خالی کنه ولی با دیدن جین اروم گرفت:
+بله هیونگ؟چرا میزنی؟؟
_معلومه حواست کجان پسر؟ربع ساعته دارم صدات میکنم!!
کوک اهی کشید،بلند شد و رفت پشت میزش و خودشو ول کرد رو صندلی که بازم صدای جین توجهشو جلب کرد:
_بازم جکسون؟
+اره هیونگ بازم جکسون.
_هوف نمیدونم این پسر کی قراره ادم بشه!خودخواه احمق...
+بیخیال هیونگ عادت کردم به عوضی بازیاش،کارم داشتی؟!
_عا اره امشب سالواتور با دو نفر قرار داره
+کی و کی؟
_پارک و کیم
+پارک و کی...،نکنه نکنه منظورت پارک جیمین و کیم تهیونگه؟
_اره پسر منظورم همون دوتان
+اوه پسر! فکر کن اگر جکسون بفهمه امشب اونام اینجان چه حالی میشه!
و شروع کرد به خندیدن جین از خندهای کوک لبخندی زد که زود جمش کرد:
_پس نزار بفهمه چون دردسر درست میکنه و من اصلا نمیخوام سالواتور عصبی شه ازت!
کوک خندشو جمع کرد و سرش به معنی باشه تکون داد:
+حواسم هست
_خوبه پسر،من برم پایین جک که اومد خبر بده که نزارم کسی بیاد بالا
_اوکی
با رفتن جین بلند شد و بد از پوشیدن کت چرم مشکی رنگش از اتاقش خارج شد و وارد راهروی تمامن مشکی شد،راستش خیلی از طراحی و معماری اونجا خوشش میومد کلاب کازینوی۴طبقه که طبقیه اول میز و صندلیای مشکی رنگ کنار هم قرار گرفته بودن برای قمار بازا و یه بار بزرگ تمامن مشکی!
و طبقه دومم گی کلاب با مبلا و میزای بزرگ مشکی و باری به اندازه و رنگ بار طبقه اول و یه پیست رقص دایرهایی شکل وسط سالن و چنتا اتاق برای مشتریا و طبقه سوم اتاقای ویایپی برای معاملههایی که صورت میگرفت که متشکل از gray room,black room,white room و red room بود ۴اتاقی که سرنوشت خیلیا رو عوض کرده بود!بعضیا رو خوشبخت و بعضیا رو...
و طبقه چهارم که کامل مطعلق به خوده جونگکوک بود طبقهایی که متشکل از یک راهرو و دوتا اتاق بزرگ و پارکینگ اختصاصی بود راهرویی با دیوارای مشکی که با نقاشیهای معروف مثل مونالیزا،شب پر ستاره،دختری با گوشواره مروارید و افرینش ادم تزئین شده بود واتاق سمت راست اتاق کار بزرگ با یک میز و صندلی مشکی رنگ و مبلای چرمی به همون رنگ و دیوارایی مشکی رنگ و سرامیکای مشکی رنگ با رگهای خاکستری و اتاق سمت چپ که اتاق استراحت بود و برخلاف اتاق کار تمامن سفید بود تخت سفید کینگ سایز و حموم شیشهایی و یه مینی بار گوشه اتاق و گلدونای بلند و کوتاه گرد سفید که نمای قشنگی به اتاق میداد با سرامیکایی سفید رنگ و رگهای خاکستری!
و اخر راهرو میرسید با پارکینگ اختصاصی که برای جونگکوک بود.
خسته رمز در پارکینگ و وارد کرد و وارد شد،سوار شورولت کامارو ZL1 مشکی رنگش شد اون ماشین کادوی تولدش از طرف جین بود و کوک عاشق اون ماشین بود...
با ماشینش وارد اسانسور خودروبرش شد و بعد از حدود ۳۰ثانیه در اسانسور باز شد و جونگکوک با سرعت از اسانسور خارج شد ک صدای جیغ لاستیکا توجه چنتا از بادیگاردایی که دم در کارینوکلاب بودن و جلب کرد
با سرعتی که داشت ۱۰مین بعدش جلوی درویلاش بود
ویلای دو طبقه تمامن مشکی که از یه طرف رو به جنگل و از طرفی دیگه رو به شهر بود و تو حیاط پشتی یه استخر قرار داشت طبقه اول سالن و اشپزخونه و سالن ورزش و سرویس بهداشتی و طبقه دوم دوتا اتاق و حمام.
اشپزخونه متشکل از کابینتا و جزیره مشکی رنگ و دوتا صندلی پایه بلند گرد مشکی که کنار جزیره جا گرفته بودن و رروبه روی در ورودی یخچال و دیوار سمت راست که کاملا از شیشه بود و نمای خوبیو از شهر به نمایش گذاشته بود و سالن که با مبلای مخملی مشکی با کوسنای سفید خاکستری و میزگرد مشکی تزئین شده بود و یه تیوی بزرگ که روی دیوار نصب شده بود و سالن ورزش که با ۵تا پله به زیر زمین وصل میشد و دیوار شیشهایی که دوطرف اتاق و گرفته بود نمای قشنگی از جنگل و استخر و به نمایش میزاشت و پلهای گرد مشکی رنگ که به طبقه دوم منتهی میشد و اتاق مشکی رنگی که با یه تخت کینگ سایز مشکی و و دوتا اباژور خاکستری دو طرف تخت و یه تاب خانگی پایین تخت تزئین شده بود و سمت چپ اتاق هم وصل میشد به کلوزت(اتاق لباس) و سمت راست به بالکن نسبتا بزرگ شیشهایی منتهی میشد که نمای جنگل و به تصویر میکشید و حمام بزرگ که دوش و وان رو با یه در شیشهایی از روشویی و توالت جدا کرده بود و اتاق مهمان که خاکستری و سفید بود و شامل یه تخت و کمد و اینه قدی بود.
درسته مشکی رنگی بود که جونگکوک از بچگی باهاش زندگی کرده بود و بر عکس مادرش که عاشق رنگ سفید بود ولی جونگکوک عاشق رنگ مشکی بود مشکی مثل روحش،سرنوشتش و زندگیش...البته از نظر خودش!
اتاق استراحت کازینوکلاب و اتاق مهمان خونه هم به اصرار جین بود که با رنگای روشن تزئین شده بود
بعد از اینکه ماشین و پارک کرد وارد خونه شد و یه راست رفت سمت اتاقش و بدون اینکه لباسشو عوض کنه خودشو پرت کرد رو مبل که صدای جیغ مانندی به گوشش خورد!
هر چی فکر میکرد بازم به نتیجهایی نمیرسید که این صدا ممکنه از کجا باشه!
که یهو با یاد اوری آلفی از رو تخت بلند شد که با دیدنش که داشت دستشو لیس میزد نشست رو زمین:
+هییی کوچولو تو باز پایین تخت من خوابیدی؟!؟! چند بار باید بهت بگم تو خودت خونه داری نیا اینجا؟؟
ولی آلفی بی توجه به غرغرای کوک پرید تو بغلش که کوک از پشت افتاد رو زمین و آلفی بی توجه به دادای کوک مشغول لیس زدنش بود...
آلفی سگ هاسکی نر سفید رنگی بود که جونگکوک ۳سال پیش وقتی با جین رفته بود خونهی جنگلی جین تو یه باتلاق نزدیک مرداب پیداش کرده بود:
+هی پسر من خیلی گشنمه تو چی؟
و آلفی انگار که حرفشو متوجه شده با یه واقه ریز نظر مثبت خودشو اعلام کرد:
+پس بریم غذا بخوریم...
و بلند شد و رفت سمت اشپزخونه، از اونجایی که کوک دستپخت جین و خیلی دوست داشت جین یه روز درمیون براش غذا درست میکرد و میفرستاد و اخر هفته هام که خونه کوک میموند یا کوک میرفت خونه جین میموند
غذاهایی که جین براش اماده گذاشته بود تو یخچال و برداشت و مشغول گرم کردنشون شد وبرای آلفی هم غذا ریخت که آلفی با یه واقه ازش تشکر کرد!
خب از نظر جونگکوک اون سگ شعورش از یه انسان بیشتر بود!
بعد از خوردن غذا و شستن ظرفا رفت سمت حمام تا بعد از یه دوش سریع بره سمت کلاب نمیدونست جین به بادیگاردا گفته جک امروز میاد یا نه پس باید تا قبل از رفتن جک میرفت تا دردسری درست نشه و البته که دیدن پارک و کیمم بی تاثیر نبود! تعریف اون دو نفر و خیلی شنیده بود ولی تاحالا به جز یه بار که تو مهمونی اقای لی از دور دیده بودشون نتونسته بود از نزدیک ببینتشون...
بعد از اینکه دوش گرفت با یه حوله که فقد پایین تنشو پوشونده بود رفت سمت اتاق کلوزت،بر خلاف علاقش باید تیپ رسمی میزد!یه کت و شلوار مشکی و به بلوز مشکی پوشید،قطعا جین بازم سرش غر میزد که چرا سر تا پاش مشکیه ولی خب جونگکوک کسی نبود که اهمیت بده!
بعد از خشک کردن موهاش که بلندیش تا گوشاش میرسید و خدافظی از اون موجود دوست داشتنی سفید که تمام مدت پشت سرش راه افتاده بود سوار ماشین شد و راه افتاد سمت کارینو کلابش...
ماشین و تو پارکینگ پارک کرد وبا اسانسور رفت به dark rooms!
دارک رومز یه طبقه زیر زمین بود و به جز کوک و جین و بادیگاردای مورد اعتمادشون کسی ازش خبر نداشت! وقتی از اسانسور خارج شد صدای داد جین به گوشش رسید پوزخندی زد و رفت سمت اتاقش و بدون در زدن وارد اتاق شد که جین برگشت سمتش و با اشاره بهش گفت بشینه رو مبل،بعد از چند مین که تلفن و قطع کرد نشست پشت میزش و کلافه پوفی کشید:
+چیزی شده؟!
_نه خواهر لجبازم بود،دیونم کرده دختره خر
+مگه چی شده؟
_عاشق شده!!
+خب مگه بده؟
_تا وقتی که طرف پسر شین ها وو باشه اره بده!
+اوه!
_اره،خب حالا چرا اومدی اینجا؟
+میخواستم امشب که پارک و کیم میان باشم...
_خوبه،قبل از جک میان جک که اومد برو بالا
+باشه هیونگ
جین لبخندی زد که با دیدن تیپ جونگکوک نفسشو عصبی بیرون داد و سرشو با برگهای روی میزش گرم کرد و جونگکوکم با گوشیش سرگرم شد:
+راستی هیونگ به بنگچان گفتی بزارن جک و افرادش بدون بازرسی بدنی بیان تو؟
_اره پسر گفتم
+هوم اوکی
و دوباره با گوشیش مشغول شد،حدود ۲ساعت گذشته بود و کوک داشت کلافه میشد که گوشی جین زنگ خورد:
_اوکی اومدم، جونگکوک پاشو رسیدن
از اتاق خارج شدن و رفتن سمت اتاقی که مخصوص سالواتور بود و وارد اتاق شدن،سالواتور پشت میز قمار با دو پسر جوونی که جونگکوک از لحظه ورود بخاطر حضورشون استرس چرتی گرفته بود نشسته بودن که با صدای سالواتور نگاهش و از میز گرفت:
-اوه جونگکوک و جین بلاخره اومدین
و رو به تهیونگ و جیمین گفت:
-معرفی میکنم جئون جونگکوک رئیس و صاحب این کازینو کلاب و کیم سوکجینم شریکش هست جونگکوک ۳طبقه بالا رو مدیریت میکنه و جین اینجارو،بیا جونگکوک کنار من بشین جین تو هم بشین پسر
هردو پسر سر جاهاشون نشستن که بازم صدای سالواتور توجه بقیه رو جلب کرد:
-خب پسرا این دو مرد جوان هم پارک جیمین و کیم تهیونگن پدرانشون از دوستان قدیمی من بودن البته پدر جیمین فوت کرده
و بد از پایان حرفش توجه جونگکوک به دست تهیونگی جلب شد که دستای مشت شده جیمین رو گرفت و مشغول نوازش کردنش شد و بعد از اون صدای بمی توجه جونگکوک و جلب کرد:
=بهتر نیست که بریم سر موضوع اصلی جناب سالواتور؟
-بله چرا که نه!
=ما یه محموله قاچاق انسان داریم که میخایم وارد امریکا بکنیم از چنتا از دوستانمون شنیدیم شما میتونین کمکمون کنید تا راحت تر محمولهارو وارد امریکا بکنیم...
جونگکوک بلافاصله بعد از اتمام حرف تهیونگ با اعصبانیت غرید:
+سالواتور ت...
و حرفش با دست جین که روی رون پاش نشست قطع شد!
و باز هم صدای تهیونگ توی گوشش پیچید:
=مشکلی هست جناب جئون؟!
جونگکوک پوزخندی زد و از روی صندلی بلند شد و برگشت سمت سالواتور:
+ما بعدا با هم صحبتی داریم جناب سالواتور
و بعد روشو کرد سمت جین و همینطور که با اعصبانیت برای جین خط و نشون میکشید پوزخندی زد و از اتاق خارج شد!
گوشیشو از جیبش خارج کرد و به جکسون پیام داد:
+دوست دارم بدونم اگر بفهمی پارک جیمین و کیم تهیونگ الان توی dark rooms دارن با سالواتور معامله میکنن چه حسی بهت دست میده!
و پیام رو سند کرد ولی خب جونگکوک هم مثل بقیه ادما از ایندش خبر نداشت و نمیدونست که با همون پیام قراره زندگیش عوض شه!!
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ادامه دارد...
YOU ARE READING
𝐌𝐚𝐧𝐝𝐚𝐭𝐨𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐬𝐬𝐢𝐨𝐧
Romance𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭,𝐆𝐚𝐧𝐠,𝐒𝐦𝐮𝐭,𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚,𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 𝐂𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐕𝐦𝐢𝐧𝐤𝐨𝐨𝐤,𝐒𝐨𝐩𝐞,𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 𝐔𝐩 𝐭𝐢𝐦𝐞:𝐒𝐮𝐧𝐝𝐚𝐲 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫:𝐀𝐥𝐚𝐥𝐞𝐡 •جونگکوک عاشق رنگ مشکی بود مشکی مثل روحش،سرنوشتش و زندگیش... ا...