𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐭𝐰𝐨 𝐚𝐧𝐝 𝐍𝐞𝐰𝐬

440 64 3
                                    

وارد اتاقش شد و درو کوبید بهم خیلی عصبی بود،اصلا متوجه نمیشد جین به چه دلیل لعنت شده‌ایی نباید بهش میگفت معامله سر چیه!! همه اعضای dark rooms میدونستن که جونگ‌کوک به شدت مخالف همچین معامله‌هایی هست!!!
طول و عرض اتاق و با قدمای عصبی طی کرد که در اتاقش باز شد،
جین وارد شد و در اتاقو با حرص بهم کوبید:
_بهم بگو که توی این چند مین کار احمقانه‌ایی نکردی جئون!
+الان واقعا مسئله اینه کیم؟
_ببین میدونم عصبی هستی باور کن منم نمیدونستم میخان سر چی معامله کنن!فکر میکردم اسلحه یا مواده،فقد بگو که به اون جکسون فرصت طلب نگفتی!
+گفتم...
_چییییی؟!؟!؟!کوک تو واقعا دیونه شدی؟!؟! اینجوری فقد dark rooms لو میره و انوقت اونایی که بدبخت میشن  من و توییم،خودتم خوب میدونی جکسون نمیتونه کیم و پارک و دستگیر کنه!!!
+میدونم هیونگ میدونم عصبی بودم!
_گندی که زدیو جم کن جئون.
بدون هیچ حرفه دیگه‌ایی اتاق و ترک کرد و جونگ‌کوکو با ذهنی درگیر تنها گذاشت.
امشب جونگ‌کوک به معنای واقعی گند زده بود و مثل همیشه عصبانیت کار دستش داده بود و حالا نمیدونست چطوری گندشو جم کنه!
مثلا وقتی جک میرسید میگفت هی پسر خب میدونی اونا رفتن!
یا هی جک میخواستم فقد سر‌به‌سرت بزارم!
لعنتی به موقعیتش فرستاد و یه راست رفت سمت اتاق استراحتش،یه بطری ودکا برداشت و نشست رو تختش تا بلکم بتونه کمی تمرکز کنه،یه جرعه از ودکای تلخش خورد که بخاطر سوزش گلوش صورتش تو هم جمع شد!
نمیدونست چقدر گذشته ولی با صدای زنگ گوشیش به خودش اومد،عالی شد! جکسون بود بی میل ایکون سبز رنگ و فشار داد که صدای جک تو گوشش پیچید:
-کجایی کوک من تو اتاقتم
فاکی زیر لب گفت و جوابشو داد:
+الان میام
گوشیو قط کرد و بی میل راه افتاد سمت اتاق کارش،وقتی وارد شد جکسون بدون هیچ حرفی پرسید:
-کجان؟
+رفتن...
-یعنی چه که رفتن؟تو همین ۳۰مین پیش به من پیام دادی!
+میدونم جک ولی منم نمیدونستم معامله دارن مثل اینکه سالواتور با جین هماهنگ کرده بود،خودمم اخر جلسه رسیدم و بلافاصله به تو پیام دادم....
جکسون نفسشو با حرص بیرون داد:
-معاملشون چی بود؟
کوک دندون قروچه‌ایی کرد و عصبی گفت:
+قاچاق انسان
-نفهمیدی مکان معاملشون کجان؟
+نه
-گندش بزنن
چند ثانیه گذشت که جونگ‌کوک با صدای داد جکسون به خودش لرزید:
-دوربینااا!
جونگ‌کوک گیج به جکسون نگاه کرد:
-چرا مثل احمقا نگام میکنی؟دوربینای اتاق و چک کن!
خب قطعا جونگ‌کوک نمیتونست جلوی جکسون دوربینو چک کنه به ۴دلیل:اول اینکه دوربینای طبقه پایین تو اتاق کار جین بود،دوم اینکه معلوم میشد جونگ کوک از شروع معامله اونجا بوده،سوم اینکه پارک و کیم و سالواتور هنوز تو اون اتاق بودن و چهارم اینکه جک هر ۴تا اتاقی که توش معاملها جوش میخورد و میشناخت و اگر اون اتاق و محیط نا‌اشناشو میدید جونگ کوکو مجبور میکرد تا بگه:
اوه!ببخشید هیونگ من تمام این مدت تو زیرزمین کازینو کلابم یه بخش مخفی داشتم که گنده‌ مافیایای امریکا و کره توش معامله میکردن و به تو نگفتم!
+باشه هیونگ چک میکنم ولی الان نه جین یه کار خیلی مهم باهام داره شب قبل از رفتنم حتما چک میکنم و بهت میگم تو هم باید بری طبقه سوم فکر کنم لی الانا معاملش تموم شه!
جکسون نگاه مشکوکشو ازش گرفت و با یه خدافظی از اتاق خارج شد.
جونگ‌کوک خودشو پرت کرد روی نزدیک‌ترین مبل و دوتا دکمه پیرهنشو باز کرد، از استرس زیاد عرق کرده بود و الان نمیدونست چه غلطی بکنه!
اگر یه ادرس الکی به جک میداد قطعا میفهمید میدونست دردسرای زیادی براش به وجود میاد ولی مجبور بود ادرس و به جک بده!
+ببخشید جین مجبورم...
نفسشو بیرون فرستاد و با زمزمه کردن اینکه مشکلی پیش نمیاد فوقش محموله رو میگرفتن ادمارو ازاد میکردن و بعدم سرمایه و اعتبار کیم و پارک به فنا میرفت!
خودشو اروم کرد
حالا باید صبر میکرد تا جین بره و بتونه دوربینارو چک کنه...
ساعت ۳:۳۰بود مطمئنن جین تا الان رفته بود، بلند شد و حرکت کرد سمت dark rooms از وقتی پاشو گذاشت تو اسانسور استرس داشت تا همون لحظه‌ایی که پشت مانیتور بود.
دوربین اتاق سالواتور و چک کرد، تمام مدت حواسش به تهیونگ و جیمین بود، خب نمیتونست انکار کنه اونا واقعا جذاب بودن فقد بدیشون این بود که مافیایی بودن و یه زندگی پر از دردسر،درگیری و خون‌بازی داشتن!
بعد از فهمیدن مکان معامله ساعت ورودش به زیر زمین و اتاق جین و پاک کرد و بعد از خاموش کردن دوربین اتاق جین و راهرو از اتاق خارج شد و مستقیم رفت سمت پارکینگش میدونست فردا که جین بیاد شک میکنه و مطمئنن براش دردسر درست میشه، از پارکینگ که خارج شد مستقیم رفت سمت ویلاش اصلا حوصله نداشت و فقد به خواب نیاز داشت.
------------------------
وارد خونه شد و مستقیم رفت سمت حمام دوش سریعی گرفت و بدون اینکه خودشو خشک کنه از حمام خارج شد و به سمت تختش رفت آلفی مثل همیشه پایین تختش خوابیده بود،جونگ‌کوک با دیدن قیافه مظلومش لبخند کوچیکی زد
دراز کشید و بالشت مورد علاقشو بغل کرد،چشماش داشت گرم میشد که یادش افتاد به جکسون خبر نداده فوشی زیر لب داد و گوشیشو برداشت و براش پیام فرستاد:
+بندر اینچئون فرداشب ساعت ۱
گوشیشو پرت کرد رو تخت چشماش و بست...
----------------------------------------
۲روز بعد کازینو کلاب dark moon ساعت ۴عصر

𝐌𝐚𝐧𝐝𝐚𝐭𝐨𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐬𝐬𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now