•| کاپل: کایسو
•| سناریو در پیج Exo.tiko گذاشته شده است دوست داشتید بخونید ♡
⌘ "وایسا ببینم! هنوز کار من باهات تموم نشده!!"
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
روی مبل تک نفره طوسی رنگ نشسته بود و داشت کتاب میخوند؛ در خانه بلاخره باز شد و چهره خسته کیونگسو رو تونست واضح ببیند.
نیشخندی زد و به حرف اومد:
"میگم خیلی زود نیومدی خونه؟ ساعتو ببین ۱۲ اس!! میتونستی ۲ صبح بیای خونه!!"کیونگسو حوصله گوش دادن به تیکه های بی اساسش رو نداشت.
"ببین کای حوصلتو ندارم پس خفه شو!!"کای میزنه زیر خنده: "دو کیونگسوی عصبانیی!! وای خدا ترسیدم!!"
چشم غره ای به کای رفت و بدون اینکه حرف اضافه ای بزنه، سمت تراس خانه رفت.
ترم اول دانشگاه با موجودی به اسم کای آشنا شد؛ شخصی که سرخوش و خوش سر زبون تر از خودش بود.
یادش نمیاد چجوری کای مخشو زد که باهم خونه بخرن باهم هم خونه شوند.
یک مدت از دستش دیوانه شده بود و دلش میخواست از خونه فرار کند؛ کای خیلی شر و شیطون بود و کیونگسو آروم و ساکت....
و کای همش غر غر میکرد تا یکم باهم وقت بگذرونن و کیونگسو اعصاب بیرون رفتن با یک آدم حراف رو نداشت.
۲ سال گذشت و خواه ناخواه کیونگسو به تمام اخلاق های کای عادت کرده بود و یک جورایی از حضور کای کنارش راضی بود...
کای هم انگار هم نشینی با کیونگسو روش تاثیر گذاشته بود و نسبت به قبل آرامش بیشتری داشت.این تازگیا از وقتی تو دانشگاه دختری با موهای قهوه ای روشن رو دید که یک نامه برای کیونگسو نوشته، از این رو به اون رو شده بود.
دزدکی سرک میکشید ببینه کیونگسو چیکار میکنه،
گوشیشو با ترفند های مختلف چک میکرد و در آخر طاقت نیاورد و
دزدکی نامه دخترک بخت برگشته که یک دل نه صد دل عاشق کیونگسو شده بود رو خوند؛
این یک نامه اعتراف بود و کای نمیتونست اینو قبول کنه.با تصور اینکه امشب چقدر به اون دختره و کیونگسو خوشگذشته، کتابشو بست و به طرف یکی از مبل ها پرت کرد؛ طاقت نیاورد باید حرصشو یک جوری خالی میکرد.
وارد تراس شد؛ با دیدن کیونگسویی که درحال سیگار کشیدن بود، انگار یکی با اعصاب ضعیفش داشت بازی میکرد.
"هی!! یک سال شده بود که ترک کرده بودی!"
"به خودم مربوطه!!"
کیونگسو بعد از حرف کای هوفی کشید جوابشو داد.کای شروع کرد هیستریک خندیدن: "یعنی اونقدر اون عفریته برات مهمه که بازم شروع مردی سیگار کشیدن؟ مگه نگفتم نکش!!"
کیونگسو نخ سیگارشو انداخت و با کف دستش، محکم زد رو نرده های تراس...
با چشم هایی که ازش آتیش مشخص بود به کای متعجب نگاه کرد.
"چی داری برای خودت میگی؟؟ هی حرف حرف حرف!!
امروز رفتم دختره رو ببینم که بگم بهم نمیخوریم من اصلا نمیتونم با احساساتش بازی کنم!"یقه تی شرت قهوه ای رنگ کای رو گرفت و به سمت خودش کشید.
"چته؟ دوباره قاطی کردی هی داری بهم گیر میدی!! این سیگار بخاطر اینه که حس میکنم قلب اون دختر بدبختو شکوندم دارم خودمو آروم میکنم الان چته؟"
کای که هنوز تو شوک بود، فقط داشت به کیونگسو نگاه میکرد؛ موهای کوتاه مشکی، سوییشرت مشکی رنگش که خیلی خفن تر از قبلش میکرد،
باعث میشد کای بخواد تمام مرز هایی که برای خودش کشیده رو خراب کند."فقط نمیخواستم از دستت بدم!"
بلاخره این کیونگسو بود که با حرفش تعجب کرده بود."شوخیت گرفته؟؟ نگران نباش منو از دست نمیدی!"
کیونگسو خنده مستانه ای کرد و چشماش برای بار دوم چشمای کای که انگار منتظر یک چیزی بود، زیر نظر گرفتند.
"بذار به حرفم مهر بزنم که باورت بشه!!"
این حرفو زد، روی پاشنه های پاهاش ایستاد و همون حالت که یقه پسر قد بلند رو گرفته بود، لب هاش را به لب های کای چسبوند و شروع کرد به حرکت دادن لبهاش....
کای اون لحظه مغزش فرمان نمیداد که باید چیکار کند؛ انتظار کتک، لگد و... رو از کیونگسو داشت ولی بوسه؟
الان یعنی خواب نبود؟بعد از اینکه حس سوزن سوزن شدن رو روی لباش حس کرد، فهمید همه چیز واقعیه و این کیونگسوی لعنتی لب پایین کای رو گاز گرفته بود.
از کای فاصله گرفت و با یک چشمک به سمت اتاقش رفت؛ اون لحظه، میتوتست صدای قدم های کسی که پشت سرش درحال دویدن هست رو میتونست به وضوح حس کند و نیشخند بزند.
"وایسا ببینم! هنوز کار من باهات تموم نشده!!"
برای هر واکنشی توسط کیونگسو دیر شده بود چراکه کای زود تر وارد اتاق شده بود و با سرعت از پشت، دست هاش رو دور کیونگسو حلقه کرد؛
با سرعت و حرکات یهویی کای، دوتاشون محکم روی تخت افتادند."حالا دیگه نوبت منه!!"
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Scenarios Pt.2 Exo
Короткий рассказسناریو های کاپلی از اکسو🌼📜 کوتاه اما جالب و زیبا✨🔥 *سناریو ها کوتاه هستند و تموم میشن پس خوشحال میشم بهشون عشق بدید😍🍓