part1

354 38 10
                                    

در حالی که توی بغل جیمین خودشو جمع کرده بود با ناز پرسید
ت:جیمینااا؟؟
ج:جانم بیبی عسلی من؟؟
ت:قول میدی همیشه دوستم داشته باشی؟؟
ج:کاری جز این مگه بلدم مربای توت فرنگیم
ت:یاااااا مگه منو میخوای واسه صبحونه بخوری که اینطور صدام میکنی !!
همینطور که به لب های صورتی و خوردنی تهیونگ نگاه میکرد گفت
ج: تو که نمیدونی هر روز چقدر خودمو کنترل میکنم تا لبات که هیچ کل پوست گندمیت رو کبود نکنم
با این حرف جیمین انگار کل خون بدنش به گونه هاش هجوم آورد
ت:یاااااا اذیتم نکن خجالت میکشم
و صدای خنده بلند جیمین بود که بخاطر قیافه کیوت بیبی عسلیش توی فضا پخش میشد 💜

خوب اینم از اولین کارم یه سناریو از کاپل مورد علاقم که قبلا توی یه پیج اینستاگرام پست شده
قراره جند تا کار دیگه هم انجام بدم که بازم مینوی هستش
ووت و کامنت هم فراموش نکنید دوستان خیلی بهم کمک میکنه🌟😢💜

سناریو های مینویWhere stories live. Discover now