لیام: ۲۹
زین: ۲۶
دست های ظریفش رو که تازه شروع به لرزیدن کرده بودن رو روی بازوهاش گذاشت تا خودش رو به اغوش بکشه.
نفس عمیقی کشید و به سمت اتاق خواب مشترکش با الفایی که خیلی وقت نبود با هم زندگی میکردن شد
الفایی که متعلق به خودش بود. فقط برای خودشروی تخت جنین وار دراز کشید و پاهاش رو توی شکمش جمع کرد.
بدن دردی که داشت امونش رو بریده بود و فقط ارزو میکرد الفاش زودتر به خونشون بیاددست های قوی اون مرد رو میخواست تا بدنی که درد میکرد رو با نوازش هاش اروم کنه
خواستار لب هایی بود که لب های خودش رو به بازی میگرفت و با بوسه ی عمیقی ناله هاش رو تو دهنش خفه میکرد
نیاز به بدن عضله ای و قوی مردش داشت که اون پسر رو به اغوش بکشه و بعد از عشق بازی رابطه ی فوق العاده ای رو برقرار کنن
گوشه ی لبش رو گاز گرفت،چشماش رو محکم بهم فشرد و ناله ی ریزی از دهنش خارج شد
به قدری حالش بد بود که حتی با این چیزها هم تحریک تر از چیزی بشه که هستتلفن رو از روی پاتختی برداشت و شماره ی لیام رو برای بار پنجم گرفت
اما باز هم بی جواب مونده بود و به جای صدای بم لیام،صدای زنی توی گوشی پیچید که خبر از دسترس نبودن لیام میداد
با ناله سرش رو توی بالشتش فرو کرد و زیرلب اسم لیام رو صدا زد