باد سردی که میومد باعث شد دستهاش رو توی سینهش قفل و خودش رو تا جای ممکن جمع کنه. امشب ماه کامل بود و آسمون رو تبدیل به یکی از تصویرهای مورد علاقهی چانیول میکرد.
خلوت و سکوت خیابون منتهی به خونهش باعث میشد آرومتر قدم برداره. میدونست که آرامش الانش زیادی زودگذره و همین دلیلی برای این بود که تا جایی که میتونست ازش استفاده کنه. آرامش کلمهی عجیبی که برعکس چیزی که ازش دیده میشد چانیول خیلی وقت بود که توانایی توصیف کردنش رو نداشت.
از نظر پسر همین که ذهنش نگران چیزی نباشه و به حال خودش رها شه یهجورایی تعریف آرامش به حساب میومد. اینطور نبود که زندگیش پر از موقعیتهای فوقالعاده بوده باشه و چانیول بهشون لگد زده چون یه زندگی آروم میخواد. در واقع اون حاضر میشد آرامشی که نداشت رو به حراج بذاره تا هنرش دیده شه.
باز هم چانیول پیش خودش فکر نمیکرد که یه هنرمند نابغهست که استعدادش در حال حروم شدنه و شاید منشا این ذهنیت که هیچوقت نمیتونه بهترین باشه و صرفا توی دستهی کسایی که بد نیستن قرار داره بخاطر عدم اعتماد به نفسی بود که هیچکس وجود نداشت تا بهش بده.
نفس عمیقی کشید و گذاشت بینیش بیشتر از چیزی که هست یخ بزنه. حالا که نزدیک به خونه بود میفهمید که پاهاش زیادی خسته شدن. دیدن قامت آشنایی جلوی در، در حالی که از سرما مچاله شده کافی بود تا سرعت قدمهاش رو کمی بیشتر کنه.
- نباید الان پیش بقیه، خونهی کیونگ باشی؟
از پسر ریزهای که با شنیدن صداش متوجه حضورش شده بود، پرسید. کلیدش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و بعد از مدت کوتاهی درو هول داد تا بکهیون زودتر از خودش وارد شه.
چانیول طبقهی دوم یه ساختمون سه طبقهی نسبتا نو ساخت زندگی میکرد. همهی واحدها یک خواب بودن و مناسب یه نفر و شاید هم یه زوج. آسانسوری وجود نداشت پس چانیول اجازه داد که پلهها رو در سکوت طی کنن. بکهیون رو مثل کف دستش میشناخت و میدونست که باید صبر کنه تا خودش برای حرف زدن پیشقدم شه.
بالاخره به در رنگ چوب رسیدن و باز هم بکهیون کسی بود که اول وارد شد. کیتن این دفعه تصمیم گرفته بود که روی تشک مورد علاقهش با اسباب بازیهاش سرگرم باشه بخاطر همین با پیدا شدن سر و کلهی صاحب قد بلندش از جا پرید.
- کیتن! اومدی استقبالم؟! این جواب کدوم کار خوبمه؟
بکهیون به اینکه اون پسر کم حرف رو در مواجهه با گربهی نازنینش شخص کاملا متفاوتی ببینه عادت کرده بود. یه راست سراغ کاناپهی وسط هال رفت و تقریبا خودش رو روش پرت کرد.
YOU ARE READING
𝙋𝙨𝙮𝙘𝙝𝙤 𝙍𝙖𝙫𝙚𝙣
Fanfictionخلاصه : چانیول گیتاریست جوونی که باعث بیکار شدن بَندش شده و حالا یه موقعیت خیلی خوب برای جبران اشتباهش پیدا کرده. 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐡𝐮𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐬𝐦𝐮𝐭, 𝐝𝐫𝐮𝐦 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 𝐛𝐲 : 𝐘𝐮𝐤𝐢