Part Three

44 17 7
                                    

+ اگر بگم نه ناراحت می‌شی؟

دوخته شدن چشم‌های سهون به صورتش، بدون این‌که حتی پلک بزنه معذبش می‌کرد. تمام تلاشش رو برای طلبکار نگه داشتن چهره‌ش کرد اما تا حدی به‌نظر می‌رسید اون نگاهِ خیره می‌تونه از کاری که انجام داده پشیمونش کنه. در نهایت این سهون بود که اتصال چشم‌هاشون رو از بین برد.

- راهنماییش کنید بیرون و یادتون بمونه که دیگه نتونه هیچوقت پاش رو اینجا بذاره.

برای محافظ درخواست رییسش چیزی نبود که سوپرایزش کنه. اون پسر دنبال ایجاد دردسر تازه برای خودش نبود پس فقط ازشون می‌خواست که اسم شخصی که باعث جر و دعوا شده توی لیست کسایی که دیگه حق ورود ندارن قرار بگیره. کار سختی هم نبود، چون قبل از ورود هر شخص کارت شناسایی‌‌ـش اسکن و دوربین جلوی در چهره‌‌‍ـش رو ثبت می‌کرد.

بعد از این‌که برای اطاعت کمی خم شد، رییس‌ـش رو دیگه ندید. از همون مسیری که پیداش شده برگشته بود. دوباره به بازوی پسری که بی حرکت سرجاش ایستاده چنگ زد و این دفعه برعکس چند دقیقه پیش چانیول به راحتی با کشیدن دستش، خودش رو آزاد کرد.

- خودم می‌رم لازم نیست بندازیم بیرون.

چانیول که از گوشه‌ی چشم محافظ رو نگاه می‌کرد، مخاطب قرارش داد و سمت در خروجی بار قدم تند کرد. وقتی تونست هوای تازه و یخ بیرون رو حس کنه خودش رو به گوشه‌ای رسوند. با کوبیدن کف دستش به دیوار، دست دیگه‌ش روی قلبش که داشت از سینه‌ش بیرون می‌زد، کوبیده شد.

سر و گردنش خم شده بودن و پشت سر هم نفس عمیق می‌کشید. این یکی از هیجان انگیزترین کارایی بود که تو زندگیش کرده بود و لعنت! حسابی لذت برده بود. کمی پیش متوجه‌ی لرزیدن گوشیش توی جیب شلوار جینش شده بود. به جای دستش این دفعه کمرش رو به دیوار کوبید و دستش رو برای بیرون کشیدن گوشیش پایین برد.

+ " انجامش دادم. "

پیامی که از طرف دوست جدیدش تهیونگ، بارتندری که شب قبل باهاش آشنا شده بود دریافت کرد دلیلی شد که بعد از نفس عمیقش سرش رو به دیوار تکیه بده و از ته دل بخنده.

***

نگاه کوتاهی به ساعتِ روی مچش انداخت. فقط پنج دقیقه‌ی دیگه مونده بود تا عقربه‌ها دهِ صبح رو نشون بدن. کیونگسو و بکهیون روبروش نشسته بودن و تنها کسی که دیر کرده کریس بود.

+ اون حرکت خیلی برای تو عجیبه پارک چانیول! زیادی استرس داری یا زیادی هیجان؟

بکهیون دست به‌ سینه با ابروهاش به پای راست چانیول که به طور مداوم توسط خودش تکون می‌خورد اشاره کرد.

تو ذهنش جواب داد که قسمت استرس‌زای قضیه‌ تموم شده و الان به طور عجیبی به‌خاطر کاری که کرده هیجان زده‌ست. برای بار هزارم ساعتش رو چک کرد. منتظر کریس بودن داشت کلافه‌ش می‌کرد.

𝙋𝙨𝙮𝙘𝙝𝙤 𝙍𝙖𝙫𝙚𝙣Where stories live. Discover now