– مگه خوابگاه برق اضطراری نداره؟
روی تخت رو به روی تخت هماتاقیش نشست و درحالیکه نگاهش به پایین بود کراوات سرمهای رنگ فرم مدرسهشون رو کمی از دور گردنش فاصله داد.جیسونگ روی تخت دراز کشیده و به سقف تیره خیره شده بود.
– انگار ژنراتور خراب بوده و به موقع چک نشده. چند ساعتی باید تو تاریکی باشیم.مینهو سری تکون داد و با همون لباسها روی تختش دراز کشید.
جیسونگ چشمهاش رو بسته بود اما میتونست بوی لطیف بارون رو از سمت مینهو استشمام کنه.
– هیونگ، توی همچین طوفانی که حتی باعث قطعی برق شده، بیرون بودی؟صوت کمجونی به نشانهی تایید از بین لبهای مینهو خارج شد و جیسونگ بازدم بلندش رو بیرون داد.
صدای نفسهای هردوشون بین زوزههای باد و برخورد قطرات درشت بارون با پنجرهی اتاق گم میشد.
– امروز قرار بود با هم درس بخونیم اما نیومدی.
لحن جیسونگ برخلاف مفهوم اعتراضی جملهای که به زبون آورد آروم بود.مینهو چشمهاش رو باز کرد.
– تو درست رو خوندی درسته؟پسرک روی تخت به اندازهی چند بار گرفته شدن نگاه مینهو از اون سقف یکدست مکث کرد.
– سعیم رو کردم هیونگ. دوباره اونجا بودی؟بلافاصله بعد از چیزی که پرسید، صدای تکخندهی مینهو توی گوشهاش پیچید.
– درسته، بیمارستان بودم. به نظر نمیرسه دلش بخواد از اونجا بیرون بیاد.جیسونگ میتونست فشرده شدن سینهش رو به خاطر مینهو احساس کنه.
– اون... چرا بهش اهمیت میدی؟مینهو دستهاش رو بالای سرش به هم رسوند و لبخندی زد که پسرک دوست داشتنی اون سمت اتاق نمیتونست ببینه.
– دارم سعی میکنم خانوادهم رو برای خودم حفظ کنم جیسونگ. همه همین کار رو نمیکنن؟ حتی اگه اون من رو پسر خودش ندونه.– حتی به مادرت و همسر جدیدش هم سر میزنی.
مینهو سرش رو کمی به سمت چپ چرخوند تا نیمرخ پسرکش رو توی اون تاریکی زیر نظر بگیره.
– قبلا فکر میکردم حالا که انقدر تنهام و هیچ کدوم از کارهام فایدهای برای کسی ندارن، حالا که حتی خانوادهم طردم کردن؛ حتما اشتباهی به دنیا اومدم.جیسونگ سرش رو به سمت مینهو چرخوند. چهرهی مرد کنارش از خیسی میدرخشید.
با یکی شدن مسیر نگاهشون، لبخند پر از شیطنتی روی لبهای مینهو نشست.
– اما شاید به دنیا اومدم که تو رو ببینم.
ESTÁS LEYENDO
SKZ Stories
Fanficمجموعهای از نوشتههای کوتاه من، با کاپلهای مورد علاقهم از استریکیدز. اکثر محتواها ساده و البته مختص افراد بالای 18 ساله. لطفا اگه با روحیهتون جور نیست نخونید؛ فکر نمیکنم همهپسند باشه.