His beginning - Chanlix

196 24 31
                                    


      – داری میری؟

پسرک با چشم‌های براق روشنش به سمت کریستوفر برگشت:
      – دیگه باید برم نه؟

کریستوفر حالا قدمی جلو رفته بود تا چهره‌ی پریشونش از تاریکی خارج بشه.

دست فلیکس روی دستگیره‌ی در اون اتاق خشک شده بود. می‌تونست حرکت سیب گلوی کریستوفر و دست‌های مشت شده‌ش رو ببینه.

      – میشه چند روز دیگه بهمون مهلت بدی؟
حالا فلیکس لرزش صدای مرد مقابلش رو هم احساس می‌کرد.

کریستوفر مشت دست‌هاش رو باز کرد تا عرق اون‌ها رو با کت چرمی کمیابی که به تن داشت پاک کنه. صورتش رو به حدی پایین گرفته بود که فلیکس چیزی جز پیچش موهای تیره‌ش نمی‌دید.

دستش رو از روی دستگیره‌ی در برداشت و قدمی به سمت اون مرد حرکت کرد.
      – هربار عقب می‌ندازیمش اما این کار فایده‌ای نداره کریستوفر.

چیزی که فلیکس با صدای بمش به کریستوفر یادآوری کرد باعث می‌شد قلب اون مرد توی سینه‌ش منجمد بشه. سرش رو بالا گرفت تا فلیکس چشم‌های ریزی رو که یادآور نژاد آسیایی اون مرد بود بهتر ببینه.
      – من براش آماده نیستم فلیکس.

پسرکی که قدش فقط کمی از کریستوفر کوتاه تر بود، دو قدم فاصله‌ی بینشون رو پر کرد و دست‌هاش روی شونه‌های مرد مقابلش نشست.
      – صبر می‌کنم تا آماده بشی. حتی می‌تونیم برنامه رو تغییر بدیم و تو اول انجامش بدی.

مردمک‌های لرزون کریستوفر بین چشم‌های درشت فلیکس مقابلش چرخید.
      – نمی‌خوام تنهایی واقعی رو تجربه کنی.

فلیکس سعی کرد لبخند بزنه.
      – اگه می‌شد باهم انجامش بدیم خیلی بهتر بود. هیچکس توی این دنیا تنها نمی‌شد.

کریستوفر بزاقش رو فرو داد و دست‌هاش رو بدون اینکه منتظر کسب اجازه از سمت فلیکس باشه، دور شونه و کمر اون مرد پیچید تا تن‌هاشون رو به هم نزدیک کنه. لرزش تنش محسوس بود و زمانی که گردن فلیکس کنار گردن کریستوفر قرار گرفت، حتی صدای تپش‌های قلبش هم شنیده می‌شد.

      – تو از تنهایی می‌ترسی.
فلیکس حقیقتی رو که اون لحظه باهاش رو به رو شده بود بلند به زبون آورد.
      – همیشه اصرار می‌کردی من اول برم اما، تو از نبودنم می‌ترسی.

قطره اشک درخشانی از یکی از چشم‌های کریستوفر خارج شد و بخش کوچکی از شونه‌ی ژاکت توی تن فلیکس رو خیس کرد.
      – معلومه که از نبودنت می‌ترسم مرد. از اینکه بمیرم و بعدش دیگه قلبی نباشه که برات بتپه می‌ترسم...

SKZ Stories Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin