~Perfidious
~Part 1-جیا شی! لطفا عجله کنید.
با اینکه میدونست آجوما نمیبینتش، چشم غره ای رفت و شونه ی سفید رنگش رو محکم تر روی موهای لخت و بلندش کشید:
+خیلی خب، گفتم که میام!
داد زد و بعد از اینکه مطمعن شد آجوما از اتاقش دور شده، آه کلافه ای کشید و پیرهنی که به خوبی به تنش نشسته بود رو مرتب کرد.
روبه آیینهقدیِ رنگی اتاقش چرخی زد و به آرومی دستگیره درِ پوشیده از عکسای زیباش با کسایی که بی نهایت براش عزیز بودن رو پایین کشید.
+پدرم کجاست؟
درحالی که کفشهای پاشنه بلند نیلی رنگش رو میپوشید، به آجوما نگاهی انداخت تا جوابش رو بشنوه.
زن سمتش قدم برداشت و لبخندی زد:-پدرتون رفتن کاخ آبی، بهتره شما هم سریع تر برید تا دیر نکنید. میدونید که، از بی نظمی متنفرن!
هومی گفت و کت مخمل سفید رنگش رو پوشید:
+نگران نباشید، دیر نمیکنم!
و در حالی که لبخند دوست داشتنیش لحظه ای از لب های سرخش پاک نمیشد، زمزمه کرد و سمت پارکینگ قدم برداشت.
با دیدن رانندهـش سلام بلندی داد و خنده کوتاهی کرد:
+خسته نباشی آقای هان، ممنونم که منو مثل همیشه میرسونی!
هان تنظیمی کرد و با لبخندی که چند لحظه پیش به لطف جیا روی لب هاش جا خوش کرده بود، سوار ماشین شد تا هر چه زودتر دختر رو به مقصد مورد نظرش برسونه.
-----
قدم هاش رو تند کرد و خودش رو به مرد مقابلش رسوند:
+پدر!
مرد سمت تک دختر حواس پرتش برگشت و اخم ظریفی کرد:
-میدونی ساعت چنده؟!
جیا لب گزید و سری تکون داد:
+میدونم، معذرت میخوام. دیگه تکرار نمیشه.
از سکوت پدرش استفاده کرد و سعی کرد جو رو بهتر کنه:
+به هر حال...خیلی خوشتیپ شدید!
کت شلوار سرمه ای مرد، همراه با کروات آبی رنگش و موهای مرتب و خاکستریش از نظر دختر بینهایت زیبا بودن.
پدرش، چوی هانسو یکی از با نفوذ ترین و بزرگ ترین دیپلمات های کره به شمار میومد، تمام افراد کاخ آبی بهش احترام میذاشتن و نقش مهم اون در کنترل امور کشور رو ستایش میکردن.
با اینحال، همه چیز نمیتونه در کنار هم باشه. همونطور که کانون گرم خانواده برای جیا وجود نداشت.
با حس دستی روی شونههاش، از جاش پرید و سمت پدرش برگشت.
مرد با جدیت بهش خیره شده بود.
YOU ARE READING
Perfidious
Fanfiction+نمیدونی متنفرم از اینکه دست کسی به چیزایی که مال منن بخوره؟ نیشخندی زد و با خونسردی خشاب کلت مشکیش رو که حالا از لکه های خون پر شده بود پر کرد. -اون دختر منه! حالا شده مال تو؟ با شنیدن این حرف خنده بلندی کرد و لحظه ای بعد بدون اینکه حتی نشونه ای...