𝙥𝙖𝙧𝙩 1

708 76 1
                                    

÷کیم تهیونگ رئیس شرکت ام پی(MP) و پارک جیمین سولوییست موفق کشورمون امروز از هم جدا شدن... بنا به گفته خودشون برای از دست دادن فرزند چهار ساله شون تصمیم گرفتن که ازهم جدا بشن... بعد از انتشار این خبر هیتر ها شروع به هیت دادن به پارک جیمین و کیم تهیونگ کردن و سهام شرکت ام پی افت زیادی داشته ولی ایا به خاطر مرگ فرزندشون ازهم جدا شدن؟ یا دلیل دیگه ای هم داره...
______

با احساساتی بهم ریخته پاش رو از دادگاه گذاشت بیرون، همه چی تموم شده بود... زندگیش رو از دست داده بود و نتونسته بود از خودش دفاع کنه... نفس عمیقی کشید و از پشت به اون مرد با کت سیاه رنگ نگاه کرد.

تهیونگ میخواست سوار ماشین بشه ولی جیمین سریع به سمتش رفت و جلوش رو گرفت.

جیمین: میتونیم، برای اخرین بار... حرف بزنیم؟

تهیونگ نگاهی به صورت غمناک جیمین کرد و سری تکون داد... داشت راهش رو از آدمی جدا میکرد که کل عمرش رو با اون بود، برای هردوشون سخت بود که ازهم جدا بمونن ولی شاید این جدایی باعث میشد که به خودشون بیان...

_چی میخوای بگی!؟؟

+چرا خانواده ی کیم اینقدر خودش رو دسته بالا میگیره؟؟ یه طوری رفتار میکنین که انگار جیهون فقط بچه شما بوده... منم آسیب دیدم نمیتونین اینقد خود خواه باشین...

حرفش رو قطع کرد و نفس عمیقی کشید تا اشکاش سرازیر نشن. الان دیگه وقت گریه کردن نبود، الان زمانی بود که باید قوی میبود و از حقش دفاع میکرد!!

+من از بچگی با شما بزرگ شدم، اینکه بخاطر همچین دلیلی از من جدا بشین واقعا بی انصافیه!

تهیونگ بی حوصله چشماش رو چرخوند و گفت: تموم شد؟

+نه، تو باید به حرفام گوش بدی درسته که ازهم جدا شدیم ولی برای آخرین بار میخوام حرفایی که نتونستم بهت بگم رو الان بگم... ما لحظات خوب و بدی رو باهم داشتیم، دعوا میکردیم ولی زود آشتی میکردیم، یادته؟؟ همیشه میگفتی ارزش من خیلی بیشتر از با تو بودنه ولی نگاه کن الان خودت... خود تو منو با ترک کردنم بی ارزش کردی اقای کیم...

با این حرفش گذشته رو یاد اوری کرد...
زمانی که هنوز جنسیت های ثانویه ایشون مشخص نشده بود ولی عاشق هم بودن، وقتی که تهیونگ بخاطر یه اشتباه کوچیکی که کرده بود میخواست از جیمین جدا بشه این حرف رو زده بود... ولی الان دیگه خبری از اون عاشقانه های سابق نبود، الان فقط درد بود و رنج...

جیمین با چشم های تر نگاهی به اجزای صورت و بدن تهیونگ انداخت تا خوب همه چی رو ثبت کنه و بعد از چند دقیقه گفت: نمیتونم مجبورت کنم دوستم داشته باشی ولی توهم نمیتونی مجبورم کنی که دست از دوست داشتنت بردارم!! روز خوش آقای کیم...

_____________

وقتی جنسیتش مشخص شده بود، جفتش رو پیدا کرده بود و فورا ازدواج کرده بود...

𝘿𝘼𝙍𝙆 𝙇𝙄𝙉𝙀Donde viven las historias. Descúbrelo ahora