2

447 28 1
                                    

سوت کلافه ای کشید و یه پس گردنی به یونجون زد یونجون با شوک برگشت و گفت
یونجون:وحشی چته انسان ندیدی چرا میزنی
بونگی:گشنمه هم خوابم میاد هم حوصلم سر رفته
یونجون:مبارکه
بونگی:گمشو برو برام غذا بخر
یونجون:نمیشه سرم شلوغه
بونگی:اه ریدم توش
خودش بلند شد و رفت سمته خروجی داشت فکر میکرد چی سفارش بده که یدفعه به یکی برخورد عصبی به شخص روبروش توپید
یونگی:مرتیکه کوری ها
تهیونگ:تو خوردی به من از منم طلبکاری
یونگی:گه نخور بابا
تهیونگ:قیافه ی تو خوردن نداره
یونگی:اشغال چی گفتی
تهیونگ:مثل اینکه بجز کور بودن کر هم هستی
یونگی:گمشو اونور
تهیونگ نگاهی به کارتی که روی لباس یونگی بود انداخت و پوزخندی زد و با لحنی که بره روی مخ یونگی گفت
تهیونگ:بازم همدیگه رو میبینیم گربه کوچولو
و از کنار یونگی گذشت و همون لحضه یونگی یه فاک یو بهش نشون داد
یونگی:مردم دیوونه شدن بخدا
رفت سمته رستوران و یه پیتزا سفارش داد و بعد از اینکه تا ته پیتزا رو خورد و ازش نهایت لذت رو برد بلاخره بلند شد و برگشت سرکارش
یونجون:الاغ کجا بودی رییس جدید اومد
یونگی:ها؟!
یونجون:وقتی تو رفتی 5 دقیقه بعدش اومد
یونگی:مبارکه
یونجون:چیو مبارکه برو پیشش باید ببینتت
یونگی:ایشششش
یونجون:گمشو
یونگی:بزار حداقل دو دقیقه بشینم
یونجون:گفتم برو تو اتاقش
یونگی:اه
رفتم سمته در اتاق رییس و در زدم صداش اومد که اجازه ی وارد شدن میداد
درو باز کردم و وارد شدم ولی با دیدن شخص روبروم برگام ریخت
یونگی:ت...تو
تهیونگ:اوه تویی گربه کوچولو منتظرت بودم
یونگی:ولی چطوری
تهیونگ خندید و گفت
تهیونگ:قیافه ی شوکت بهتر از اون قیافه ی عصبی عه
یونگی داشت با خودش فکر میکرد چطوری باید گهی که زده رو جمع کنه والا از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون هر رییسی که میومد یونگی میرفت پاچه خواری تا حرص بقیه رو در بیاره ولی الان با حرف هایی که به تهیونگ زده بود و کاری که کرده بود واقعا ریده بود
خیلی اروم رفت سمته رییس جدیدش و وقتی بهش رسید سرش رو انداخت پایین و یکم خودشو لوس کرد و به چشمای رییس نگاه کرد
یونگی:متاسفم برای حرف هایی که زدم من وقتی گشنم میشه متوجه حرف هام نمیشم
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
تهیونگ:مخصوص منم الان گشنمه
یونگی سریع گفت
یونگی:چه چیزی میخواین براتون بیارم
تهیونگ با یه حرکت یهویی دستش رو کشید و نشوندش روی پاهاش
یونگی با شوک بهش نگاه کرد
تهیونگ:الان فقط دلم میخواد طمع لبات رو بچشم
یونگی:اما...
تهیونگ نزاشت یونگی حرفی بزنه و لباش رو کوبید روی اون دوتا گوشت هوس انگیز
یونگی هم که ناراضی نبود همکاری کرد و دست هاش رو دور گردن رییسش حلقه کرد
تهیونگ:فکر کنم معتاد طمع لب هات شدم
بعد از گفتن این حرف سرش رو توی گردن یونگی فرو برد و شروع کرد به مک زدن
یونگی:اه...رییس ممکنه یکی...اهه بیاد
تهیونگ بی توجه به حرفش به کبود کردن گردن گربه کوچولو ادامه داد
یونگی با حس دستای رییسش روی باسنش شوکه شد
یونگی:رییس ولی ما....
تهیونگ:هیس اروم باش نمیخوای کسی متوجه ناله هات بشه
بعد از زدن این حرف شروع به در اوردن شلوار یونگی کرد و خب دروغ بود اگه یونگی بگه اون هم تحریک نشده
تهیونگ:خم شو روی میز
یونگی از روی پاهای تهیونگ بلند شد و خم شد روی میز و باسنش دقیقا روبروی چشم های هیز تهیونگ بود
با حس دستای تهیونگ روی ورودیش مشتاق تر شد و خوشحال بود که باکرگیش رو همچین ادمی میگیره و بدنشو تصاحب میکنه
تهیونگ دوتا از انگشت هاش رو وارد حفره ی دست نخورده ی گربه کوچولوش کرد و انگشت های رو قیچی وار داخل حفرش تکون داد یونگی درد داشت ولی سعی میکرد چیزی نگه
تهیونگ:بسه دیگه دارم میترکم
یونگی:وایسا ولی تو هنوز....اهههه
تهیونگ کل عضوش رو داخل حفره ی یونگی کرد و دید که چطور یونگی لب هاش رو گاز میگیره تا صداش نره بالا
یونگی:فاک بهت....چرا انقدر اهه....کینگ سایزه
تهیونگ خنده ای کرد و شروع کرد به ضربه زدن داخل یونگی
یونگی:اروم باش....اههه صبر...کن
تهیونگ:من تو کارم اروم بودن ندارم
بدن یونگی زیر تهیونگ بالا و پایین میرفت و سعی میکرد ناله نکنه ولی خیلی زیاد موافق نبود
یونگی:اهه...لعنتی فاککک
با اوج گرفتن ناله های یونگی متوجه شد به پروستاتش ضربه زده
یونگی:همونجا اهههه....عاشقتم...اهه
تهیونگ:وقتی اینطور رام میشی دلم میخواد تا صبح به فاکت بدم
یونگی:رییس...اومم اه
یونگی کام شد و تهیونگ هم بعد چند ضربه داخل یونگی کام شد
تهیونگ:بهترین سکسم بود
یونگی:برا اولین بارم خیلی خوب بود
تهیونگ دستمال رو به یونگی داد و شلوارش رو مرتب کرد
یونگی هم حفرش رو تمیز کرد و لباس هاش رو مثل روز اول کرد و آز اتاق رییسش خارج شد
یونجون:چقدر طولش دادی رفتی اونجا کون بدی مگه؟!
یونگی:شاید
یونجون:گمشو بیا کارهات رو انجام بده
یونگی باش

fake loveWhere stories live. Discover now