یونگی:ریدم تو اونی که گفت باید کار کنی
یونجون:گمشو شوگرمامی جور کن دیگه کار نکن
یونگی:شوگر ددی بهتره
یونجون:یکی رو سراغ دارم
یونگی:یونجون
یونجون:بله
یونگی:میدونی خیلی دوستت دارم
یونجون:ولی من نه
یونگی:بی لیاقت
یونجون:گمشو
یونگی:قهرم
یونجون:به مار راستم
یونگی:من مامانمو میخوام
یونجون:سن خر شرک رو داری
یونگی:بیشعور من گربم
یونجون:گربه کوچولو
یونگی:روباره مکار
یونجون:خدایا خودت شاهد باش این خودش خون خودشو ریخت
یونگی:بیای سمتم جیغ میکشم
یونجون:جیغ بکش تا رییس فکر کنه داری بهم کون میدی
یونگی:بیشعور امروز خیلی این جمله رو گفتی
یونگی:اصلا براچی بجز منو تو و رییس کسی تو اداره نیست
یونجون:الاغم منو تو چون خیلی از زیر کار در میرفتیم تا فردا بجز منو تو کسی نمیاد اینجا با رییس جدید
یونگی:دلم بستنی خواست
یونجون:همین الان رفتی غذا کوفت کردی
یونگی:خب که چی ببین چه لاغر شدم دارم از دست میرم
یونجون:خدایا شکرت
یونگی:من دشمن داشتم هم انقدر بدمو نمیخواست
یونجون:ولی من میخوام
یونگی:خفه خون بگیر
تهیونگ:ماشالاتون بشه چقدر بحث میکنین
یونگی:این شروع کرد
یونجون:پاچه خوار
تهیونگ:خب حالا
با زنگ خوردن گوشی یونجون ٬تهیونگ لبخند شیطانی زد و گفت کیه
یونجون:شوگر ددی یونگی
یونگی:واقعا
یونجون:به جان تو
یونگی:بده به من اون گوشی رو
یونجون:بیا برو تو کوچه
تهیونگ:اینجا محل کاره نه جای پیدا کردن شوگر ددی
یونجون:یونگی شوگر ددی میخواست به من چه
یونگی:دوست دارم به تو چه
یونجون:خفه شو بزار جوابشو بدم
یونجون بلند شد و از اداره رفت بیرون
یونگی:ایشششش
تهیونگ نیم نگاهی به یونگی کرد و رفت سمته اتاقش
یونگی:ببخشید رییس
تهیونگ برگشت سمته یونگی و گفت
تهیونگ:بله
یونگی:میشه...
تهیونگ:چی
یونگی:هیچی
تهیونگ رفت سمته یونگی و خم شد دمه گوشش و گفت
تهیونگ:یادت باشه رابطه ی منو تو فقط برای همون سکس تو اتاق بود و از همین الان تا وقتی که باهم کار میکنیم حق نداری روت به روم باز بشه
یونگی:اما من گذاشتم تو بدنمو تصاحب کنی و باکرگیم رو تو ازم بگیری
تهیونگ:اولا تو نه شما بعدشم میتونستی پسم بزنی و باکره بودنت رو بدی به شوگر ددیت
یونگی:ازت متنفرم
تهیونگ لبخندی زد و گفت
تهیونگ:حتی ذره ای اهمیت نداره
یونگی بلند شد و گوشیش رو برداشت و خواست از کنار تهیونگ بگذره ولی تهیونگ سریع شونشو گرفت و گفت
تهیونگ:کجا؟!
یونگی:ما فقط کارمند و رییسیم و اینکه و کجا میرم به شما ربطی نداره
تهیونگ:وقت اداری هنوز تموم نشده
یونگی:مهم نیست
یونگی تهیونگ رو پس زد و از اداره خارج شد
تهیونگ:اون پسره ی لعنتی
YOU ARE READING
fake love
Fanfictionدو افسر پلیس که عاشق همن ولی هرکدوم با افکار متفاوت یکی فقط برای نیاز جنسیش و دیگری برای احساساتش *قسمتی از فیک* یونگی:همه حرف هات دورغ بود ازت متنفرم تهیونگ:کاری میکنم عاشقم بشی مثل روز اول کاپل ها:تهگی - کوکجین