6

169 10 6
                                    

یونگی: رییسسسس
تهیونگ:چته مگه خونه خالست
یونگی: نه باغ وحشه اون روباره مکاره توهم کرگدن
تهیونگ:فکر کنم بهت گفتم روت به روم باز نشه
یونگی: زبون خودمه هرجور بخوام حرف میزنم
تهیونگ: مواظب باش یوقتی اون زبونتو نبرم
یونگی: بیلاخ
با داد یونجون ' یونگی دومتر پرید هوا و تهیونگ نگاهش رو به یونجون داد
یونجون: پسره ی مادر عمومی فکر کردی من جسه ی شرک رو دارم که اینو سپردی به من تنهایی بلندش کنم
یونگی: هنوز پنج دقیقه از اینکه گفتی جست از من بزرگتره نمیگذره
یونجون چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید ولی یدفعه هیکل مرد رو از روی شونش انداخت و کفشش رو در آورد
یونجون: شاید تو ندونی ولی من سه ترم نشونه گیری پاس کردم
بعد حرفش کفشش رو سمت یونگی پرت کرد و خب صد البته که یونگی جاخالی داد و اینگونه شد که کفش مستقیم خورد توی صورت تهیونگ
یونجون:ها؟!
یونگی سعی کرد جلوی خندش رو بگیره ولی خب کی گفته یونگی همیشه میتونه موفق باشه؟!
یونجون : تبر من کو
یونگی: گوه نخور من دیگه میرم خوابم میاد
یونجون: الهی بری زیر تریلی
یونگی: مامانم از بچگیم همین نفرین رو می‌کرد ولی خب میبینی که من اینجا سالم وایسادم و دارم دهن تورو سرویس میکنم
یونجون:ببند دهنتو.... رئیس چرا شبیه گاو به من خیره شدین
تهیونگ: گاو رو با من بودی؟!
یونجون: آره
تهیونگ: یوقت احترام یادت نره
یونجون: این تخم سگ...
به یونگی اشاره کرد و ادامه داد
یونجون: ازم شش سال بزرگتره ولی خب باهاش راحتم تو هم باید عادت کنی
یونگی: خدایا یه شوگر ددی نصیب من کن و یه مغز نصیب این دوتا

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

fake loveWhere stories live. Discover now