Chapter 5

67 18 6
                                    

صبح روز بعد دقیقا بعد از طلوع افتاب صدای افسری که توی بلندگو با صدای خش خشی اعلام میکنه تا زندانی ها ده دقیقه دیگه تو سالن غذا خوری اماده باشن توی فضای زندان میپیچه

لیام توی جاش جابجا شد اخماشو تو هم کشید و پلکاشو بازور از هم باز کرد، خمیازه ی نسبتا طولانی ای کشید و بدنشو تا حد توانش کش داد و بابت سرمای محوطه کمی جاش لرزید

پاهاشو از تخت پایین انداخت و از جاش بلند شد تا یونیفورمش رو بپوشه و طبق قانونی که اونجا وجود داشت تختش رو مرتب کنه. سمت ملافه کج شد و با ندیدن آدام روی تخت بالا حسابی جا خورد.
ل-حتما رفته دستشویی

افسری برای سرشماری میاد و با وجود نبودن آدام «شمارش درسته» رو زیر لب میگه و سریع سلولل رو ترک میکنه

ویلی همونطور که نگران داد میزد تا دم سلول همراهیش کرد
و-درسته؟ مگه کوری؟ نمیبینی آدام نیست؟!

لیام همونطور که یقه پیرهنشو درست میکرد با تعجب به زبون اورد
ل-من دیشب دیدم با اون پسر مو مشکیه رفتن بیرون.

ویلیام و هنری هردو جا میخورن و نگاه های نگرانشون رو بین هم رد و بدل میکنن، هنری گوشه لبشو از استرس گاز میگیره و به لیام نزدیک تر میشه
و-کودوم یکی؟ منظورت زینه؟

وقتی لیام با سرش تایید میکنه هنری سریع ملافه بیرون اومده از تختشو زیر تشک میده و بدون مکثی با عجله از سلول بیرون میره.
ویلی سنگینی دستشو روی شونه لیام رها میکنه و با خودش فکر میکنه چقدر دیگه باید به این پسر کله شق توصیه کنه تا دهنشو پیش هرکسی باز نکنه
و- اینو دیگه جایی نگو باید بین خودمون بمونه!

_________________________

دنبال نگهبان رو به روش راه افتاد، دستهاش رو مشت کرده بود و به اطرافش نگاه میکرد
به سالن ملاقت رسیدن و نگهبان با گفتن کلمه ی مخصوصش باعث پیچیدن صدای بلند در اهنی که از صدا سنگینیِ در تشخیص داده میشد توی فضا شد

لیام چند قدم جلو رفت و سعی کرد از بین جمعیتی که هرکودوم پشت میزی نشسته بودن وکیلی که هنری براش فرستاده بود رو پیدا کنه
با دیدن مرد نسبتا میانسالی که بهش لبخند میزد سمتش رفت و دستش رو دراز کرد
_از دیدارتون خوشوقتم، لیام پین درسته؟

ل_بله

صندلی رو عقب داد و رو به روی مرد نشست و کمی روی صندلی جابجا شد و لباسشو از زیر پاش بیرون کشید
_من وکیل هنری هستم

به لیام نگاهی کرد و ادامه داد
_پرونده ی شما رو بررسی مختصری کردم
برگه های روی میز رو ورق زد و لبخندی زد و دستاشو روشون گذاشت.
_و اینطور که میبینم شما به چهار جرم محکوم شدین
لیام آب دهنش رو قورت داد و منتظر موند
_ شما در حبس قبل از دادگاه هستید، درسته؟

Dark ParadiseOnde histórias criam vida. Descubra agora