شماره ی پنج

17 5 8
                                    

نیازمند شنیده شدن.
گاهی اوقات فقط دلم میخواد با فرد مورد نظرم حرف بزنم.
خیلی وقتا هم فرد مورد نظری وجود نداره، صرفاً فقط میخوام با یکی حرف بزنم.
یکی باشه که فقط بشنوه چی توی مغز فاکیم میگذره.
شاید اینجوری بشه جلوی منفجر شدنش رو گرفت.
ولی خب، چون کسی نیست، البته نه این که نباشه ها، معمولاً حس میکنم سر اینجور تخلیه انرژیا و خالی کردن مغز نباید مزاحم کسی بشم، صرفاً چیزای مهمو باید بگم بهشون.
عام ادامه ی جملمو یادم رفت TT
آها، چون کسی برای این تخلیه انرژیا نیست یه دیلی دارم که فقط خودمم توش.
زیبا نیست؟
چرت و پرته که از درو دیوارش میریزه.
هرچی توی مغزم میادو اونجا میریزم بیرون.
میتونید حدس بزنید اسمش چیه؟
هرچند فکر کنم یه نفرتون بدونه.

پی‌نوشت: عکس ته‌جینه و مال یه مجموعست

جلل عجایب.Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz