𝁵29𝁵

954 164 24
                                        

سهون و جونگین هم به لطف بکهیون اومده بودن بیرون ولی اصلا راضی نبودن.
اونا آرامش سلول کوچیکشون و خلوتی که داشت ذره ذره متفاوت میشد رو بیشتر میپسندیدن.

وقتی قرار نبود این همه تمرین و ورزش براشون حساب شه ترجیح میدادن تو سلولشون برن مرخصی.

یه چیزی بینشون تغییر کرده بود و بکهیون خوب متوجهش میشد. همونطور که یه چیزی بین خودش و پارک ها تغییر کرده بود.

بکهیون پیش سهون ایستاد و به جونگین نگاه کرد که خیلی دورتر بود و داشت با چند نفر حرف میزد. احتمالا مواد بهشون میداد.

^جونگین مخمو داره میزنه؟ شبیه ترفندای چرتی که خودم رو دخترا میزدمه. گی شدم؟

×نبابا سربازی میطلبه اصلا انقدر بو عرق و گوز مردونه دورمه همش انگار هوا هوای لواطه.

سهون پوکر شد:
^اره نکه صف صف دخترای سکسی اینجا واستادن من خود خواسته برای این هوا به سمت جونگین جذب شدم... لعنتی قشنگ می طلبه گی شی.

بکهیون پره های بینیشو جمع کرد بالا و خودشو زشت کرد.
×خیلی خب بابا، سلیطه.

بلافاصله دید یکی زد پشت کمر یول.
سریع خودشو رسوند داد زد:
×پدرسگ به چه حقی رفیقمو میزنی.

با لگد کوبید پشت کمر یارو و پرت شد به جلو و با صورت خورد زمین.
یول مثل گربه‌ای که روش آب ریختن از جا پرید. لوئی لبخندی که اومد رو سریع خورد.

دزد ناموس و متجاوز کمر برگشت و با صورت له و دماغ پر خون نگاش کرد.

بکهیون ۳ برابر از جا پرید و ازدهنش پرید.
×کیر توش، کصکش تویی که.

سریع جلو دهنشو گرفت.
×فاک... نه یعنی... کص گفتم... یعنی... فاک...

لوئی به پشت سرش چرخید نگاه انداخت خودشو کنترل کنه.
آقای بیون فقط نگاش میکرد و هیچی نمیگفت.
خود بکهیون دوباره بهش پرید.

×خو چیه؟ از کجا میدونستم تویی، اصلا چرا باید کمرشو دست بزنی... پدوفیلی مگه.

آقای بیون هنوز نگاش میکرد و شر شر خون میریخت پایین.
بکهیون دست یولو گرفت کشید.
×بیا بریم.

یهو دوباره یولو ول کرد دو قدم رفته رو برگشت باز داد زد:
×چیه نگا میکنی نکنه میخوای باز بازداشت ترم بکنی؟ ۲ سال انداختیم این بازداشتگاه ۲ هفته بازداشتگاه چسو تر بیا ۲ روزم بندازم انفرادی خیال خودتو راحت کن... میدونی چیه؟ برام مهم نیست... اهمیتی نمیدم... کیرمم نیستی.

برگشت بره دوباره برگشت سمتش:
×فکر کردی ازت میترسم؟ هه فکر کردی.

دوباره برگشت بره و دوباره هم برگشت سمت بیون که همچنان در سکوت و خونسردی نگاهش میکرد.
×..............اصلا ولش کن.

𐇵 ℙ𝕚𝕠ℙ𝕚𝕠 𐇵 [Complete] Donde viven las historias. Descúbrelo ahora