×اونا دارن سکس میکنن چرا نمیفهمی بعد من بدبخت سالم اینجا تنهام چرررررا؟ چون سالمم و خطا نکردم که بیفتم بازداشتگاه.
بکهیون گوله گوله اشک میریخت و خودشو ول کرده بود تو بغل سهون.
سهون فکر میکرد از وقتی اومدم سربازی سلیطه مود بکهیون تموم شده و دیگه قرار نیست اور ریاکت هاشو برای همه چیز ببینه ولی اشتباه میکرد.
بکهیون همینکه از دوست پسراش جدا شد دوباره برگشت به تنظیمات کارخانه.
×پاشو میخوام بزنمتتتت توروخدا فقط یه لگد بهت بزنم هونا... بذار بزنمت...
سهون کمرشو گرفت تکون نخورده و بکهیون دستو پا زد آزاد شه بتونه لگد بزنه.
آقای بیون اومد سراغش.
=چیه انقدر داری زار میزنی؟ همیشه با همه کارات ابرومو ببر... اومدن میگن پسرت محوطه رو گذاشته رو سرش انقدر گریه کرد. چته الان؟
بکهیون یبار دیگه زار زد.
×بابا قسم میخورم تو خیلی کصکشی.
آقای بیون آه کشید.
=از پنج سالگیت که اینو تو مهدکودک یاد گرفتی هر روز بهم گفتیش بکهیون مشکل اصلیت چیه اونو بگو.
بکهیون خودشو شل انداخت تو بغل سهون.
×لوئی و یول افتادن بازداشتگاه بدون من، تنها تنها... وا مصیبتا...
پاشد سرپا.
×میرم خودکشی میکنم اصلا... ای ابرها بر من ببارید.
سهون دستشو گرفت.
^کجا داری میری تو.
×ولم کن من دیگه دلیل برای زندگی ندارم.
یهو رو پاهاش نشست و سرشو تو زانوها و حلقه دستاش قایم کرد و دوباره با صدای بلند زد زیر گریه.
لوئی و یول از دور اون گلوله مچاله لرزون و پر سروصدا رو زمین رو دیدن و سریع تونستن تشحیص بدن صاحب اون بدن خوش تراش کیه.
+خدای من هیونگه؟
لوئی حس کرد یه چیزی تو قلبش افتاد پایین. شروع کرد دویدن.
همراه یول سریع خودشونو رسوندن بهش.
لوئی بی اهمیت به آقای بیون سریع نشست کنارش و بغلش کرد.
-خدای من بکهیون خوبی؟
بکهیون سرشو اورد بالا، آب دماغش و اشکاش یکی شده بود، قیافش زشت شده بود و چشمهاش باز نمیشد.
×لوووئیییی.
لوئی با ترس بدنشو چک کرد.
-ببینمت کجات اسیب دیده، کی اذیتت کرده؟ کتکت زدن؟ سرت داد زدن؟ بابات اذیتت کرد؟ حرف بزن بکهیون.
یول چشماش اشکی شد و لبای کیوتش برگشت.
+هیووونگ... کی تونست تورو وقتی انقد کوچولو و قشنگی اذیتت کنه آخه.
سهون پاشد بازوی اقای بیونو گرفت.
^بیاین بریم... ولش کن محلشون نده عمو، جوونای امروزی همشون کصخلن.
دستشو گرفت کشید برد.
بکهیون با چشمای بسته و عر گفت.
×شما بدون من تنها تنها رفتین.
لوئی نگاش کرد و بالاخره خندهاش گرفت.
چرا انقد خنگ بود؟
ESTÁS LEYENDO
𐇵 ℙ𝕚𝕠ℙ𝕚𝕠 𐇵 [Complete]
Fanfiction࿑𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞𝁺𝐶ℎ𝑎𝑛𝑏𝑎𝑒𝑘, 𝐶ℎ𝑎𝑛𝑙𝑜𝑒𝑦, 𝑆𝑒𝑘𝑎𝑖 ࿑𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞𝁺 𝑇ℎ𝑟𝑒𝑒𝑠𝑜𝑚𝑒, 𝑆𝑚𝑢𝑡, 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦, 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓 لوئی برادر کوچکتر یول، برای سالهای زیادی دور از خونه و به تنهایی زندگی میکرد. و درست وقتی زندگیش رو به ای...
![𐇵 ℙ𝕚𝕠ℙ𝕚𝕠 𐇵 [Complete]](https://img.wattpad.com/cover/330826283-64-k634470.jpg)