part 05 ✨🥰

39 11 18
                                    

زنگ خونه به صدا در اومد

با ذوق به طرف در رفت و اونو باز کرد

+سهوناااا

سهون هم محکم بغلش کرد ، همینطور که با یه دستش کمر و با دست دیگش موهای سوهو رو نوازش میکرد نگاهش به وسایل تو آشپزخونه افتاد.
_ اونهمه وسایل روی اپن آشپزخونت چین؟

+ام.. امروز دلم خواس باهم دیگه اشپزی کنیم
_سوهویا دفعه اخری که با هم اشپزی کردیم یادت نیست

سوهو با ذوق تو چشماش با لحن کیوتی گفت
+دقیقا به خاطر همونه که میخوام با هم آشپزی کنیم تا ایندفعه یه چیز خوب درست کنیم

سهون لبخندی به کیوتی سوهو زد و اونو محکم تو بغلش فشرد و سرشو تو گردنش فرو کرد

_هر کاری سوهو بخواد رو می‌کنیم. خب میخوای چی درست کنیم؟

+هر چی تو دوست داشته باشی

~
~
~
~

سهون بعد از اینکه کتشو در اورد و لباسای راحت تری پوشید به طرف اشپزخونه راه افتاد تا بره و به جونمیون کمک کنه که دید جونمیون موهای جلوشو که به خاطر بلندی جلوی دیدشو میگرفت با کش بسته و خیلی کیوت شده.(مثل کاور این پارت)

اروم رفت و از پشت سوهو رو بغل کرد و بوسه‌ی کوتاه و نرمی روی موهاش زد.
سوهو با حس بغل شدن سرشو به پشت برگردوند و سهون رو دید که با لبخند و چشمای هلالی شده به موهاش نگاه میکنه.

+خیلی بد شده؟ چون اذیت میشدم موهامو بستم
_نه بد نشده... از کیوتی زیادت نمیتونم نگاهمو ازت بگیرم.چجوریه که هر لحظه کیوت تر و خوشگلتر از قبلی میونیِ من؟

سوهو با شنیدن حرف سهون خجالت کشید و کاملا به طرف سهون برگشت و سرشو توی گودی گردن اون فرو کرد و دستاشو از پشت دور کمر سهون حلقه کرد.

سهون وقتی این کار کیوت سوهو رو دید فهمید خجالت کشیده و به کیوتیش لبخند زد و بعد با لحنی که از نظر خودش جدی به نظر میرسید ادامه داد

_یااا چجوری هنوز بعد از گذشت ۱۱ سال از قرار گذشتنمون با این چیزای کوچیک خجالت میکشی
سوهو چیزی نگفت و فقط محکم تر سهون رو بغل کرد.بعد از اینکه چند دقیقه توی اون حالت موندن سوهو اروم از بغل سهون بیرون اومد

+بیا غذا رو درست کنیم.
_ولی اگه من بهت کمک کنم ممکنه مزش بد بشه، میدونی که من اشپزی بلد نیستم...

+سهون شی فکر کردی میتونی با این حرفا گولم بزنی و از زیر کار در بری

سهون که دید دستش رو شده سریع گفت
_من فقط به خاطر خودمون گفتم وگرنه قصدم این نبود که از زیر کار در برم تا میونیم مجبور بشه تنهایی همه کاراشو انجام بده.

سوهو که با شنیدن این حرفا خام شده بود لبخندی زد ولی سریع به خودش اومد

+باشه پس برای اینکه من مجبور نشم تنهایی غذا رو درست کنم بیا بهم کمک کن

*
*
*
*
*

بعد از اماده شدن غذا سهون بشقاب ها رو روی میز چید و بالاخره شروع کردن به خوردن
+این... این مزش خوبه!! بالاخره یه غذایی که باهم درست کردیم خوب شده!

سهون بعد از دیدن ذوق سوهو کمی از اون رو خورد. مزش خوب بود

_البته که خوبه چون من کمکت کردم!

+خوبه خودت میدونی اشپزی من خوبه و اینکه ایندفعه مزه غذا خوبه 98 درصدش به خاطر منه و یک درصدش برای این که تو خرابش نکردی و اون یه درصد هم برای اینکه آشپزیت بهتر شده و بازم اونم به خاطر منه

سهون خنده ای به حرص خوردن و حالت کیوت اون در این مواقع کرد

_اوهوم اوهوم هر چی که پرنس بانی بگه درسته
سهون میدونست که سوهو از اینکه پرنس بانی خطاب بشه خیلی خوشش میاد

سوهو که دوست داشت اینطور خطاب بشه لبخند ریزی زد
+ سهونا تو بازم منو پروانه‌ای کردی ولی اگه قصدت این بود که بگم تو هم کمک زیادی تو پختن غذا کردی باید بگم... موفق شدی!

behind of the love shot dance practice behind🍷🥀Donde viven las historias. Descúbrelo ahora