یک هفته از بهترین شب زندگیش گذشته بود.
آخرین شبی که جونمیون رو دیده و صداش رو شنیده بود.
تمام طول این یک هفته، ویدئویی که ضبط کرده بودن رو میدید و طوری بهم ریخته بود که حتی حوصله نمیکرد خودش رو تمیز کنه.تیم فیلمبرداریش منتظر ویدئو بودن و سهون با بیجواب گذاشتنشون، بهشون فهموند بود که قصد منتشر کردن ویدئو رو نداره و حالا این مینهو بود که با صدتماس بردقیقه، رکورد روی اعصاب سهون رفتن رو شکسته بود.
اما سهون ناتوان از انجام هرنوع فکری، فقط ویدئو رو پلی میکرد.
خب اون یه منحرف بود؟ بله یه منحرف واقعی!
اما در تمام این سالهای پورن استار بودنش، هیچوقت اینقدر مجذوب تک تک حالات بدن کسی نشده بود. صادقانه اعتراف کرد که پایین تنه اش عاشق بدن کیم جونمیون شده همونطور که چشمهاش عاشق صورت اون پسر شده بود.بدن جونمیون زیر بدن خودش نابودکننده ترین تصویر کل عمرش بود و افکار کثیف رو هدیه به هرثانیه ی سهون میکرد.
واقعا چی فکر کرده بود که میخواست از جونمیون استفاده کنه؟
خوب بخاطر داشت که در جواب احساسات صادقانه و پر از عشق جونمیون در طول این ماهها، چطور ازش خواسته بود تا با فیلمبرداری صحنهی سکسشون، حرفش رو اثبات کنه و در ازاش چیزی که میخواد رو بگیره.اوه سهون ، پورن استار مشهوری که یک روز داخل کافه، بدون اینکه بخواد سعی بر مخفی کردن خودش بکنه، توسط کیم جونمیون، دانشجوی سال چهارم شناخته شده بود.
وقتی جونمیون با صورت برافروخته و دست پای گم کرده، جلو اومده بود و گفت که میشناستش، سهون غافلگیر شد.
همهی این مدت، یک جمله رو در جواب کسایی که ازش میپرسیدن : چرا خودت رو مخفی نمیکنی و نمیترسی که کسی یهو بشناست ؟
میگفت: کسی به روی خودش نمیاره که من رو میشناسه. چون نمیخواد بقیه بفهمن که اون گیپورن تماشا میکنه.
و واقعا حرفش درست بود و بخاطر نمیآورد که حتی یکنفر از این در باهاش هم صحبت شده باشه.
اما جونمیون جلوی جمع زیادی از آدمهایی که سهون به خوبی میفهمید که تعدادیشون، گیپورنهای سهون رو دیدن، جلو اومده بود و تقریبا از خوشحالی دیدار سهون از نزدیک، رو به جنون رفته بود.- هیونگ من عاشقتم چرا باور نمیکنی؟
نمیدونست چیشد که جونمیون رو هرروز میدید.
و هر روز این جمله رو میشنید. اوایل فکر میکرد جونمیون به عنوان یه هوادار این حرفهارو میزنه و یه منحرف به تمام معناست.
میخواد با سهون رابطه داشته باشه تا میل جنسیش رو به اوج برسونه و بعد از سیر شدنش، حتما دست از سر سهون برمیداره.اما درست از شبی که باهم مست کرده بودن، و سهون خواسته بود که بین پاهای جونمیون رو لمس کنه و پس زده شد، مطمئن شد که این خبرا نیست.
YOU ARE READING
Decanting
Fanfictionنام فیک : Decanting کاپل: هونهو نویسنده: kim.cotton ژانر: رمنس / اسمات / برشی از زندگی خلاصه داستان : مطمئن بود هیچ انسانی حاضر نیست عاشقش بشه. چه کسی میتونست ادعا کنه عاشق سهونی شده که همچین شغل زننده ای داره؟ حتی خود سهون هم حاضر نبود با همچین...