مارک خودش روی مبل انداخت و سرش روی پاهای ههچان گذاشت.
:عشق من چطوره؟
ههچان لبخندی زد و موهای آبی دوست پسرش نوازش کرد.
:عالی عالیم.
مارک صورتش به شکم ههچان می مالید و با دستاش دستای ههچان گرفته بود
:یا یاااا مارک قلقلکم میاد نکن..نکن
قهقهه های ههچان همیشه حال مارک خوب میکرد.
:این سری که با ما نیومده بودی حس میکردم یه چیزی کمه توی کنسرت همش منتظر بودم تو بیای.
:پس یه معذرت خواهی گنده به دوست پسر گندم بدهکارم.
:ههچانی عاشقتم، لطفا همیشه خوب باش زندگی بدون تو برای من هیچ ارزشی نداره...!
ههچان لبخندی زد و با پایین بردن سرش لب های مارک بوسید.
:منم عاشقتم ماکگولی...قول میدم تا همیشه کنارت باشم.
: نظرت چیه امشب جانی هیونگ بپیچونیم و باهم دیگه بخوابیم؟
:که بعدش دستمون بندازه؟
:آه...بیخیال اونا که میدونن ما تو رابطه ایم.
: پس شب منتظرت میمونم...