ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با قرار گرفتن جلوی آینه، شونه چوبی رو برداشت و روی موهای مواج و مشکی رنگش کشید. بلندی موهاش تا کمرش بود ،خیلی وقتها خواستار کوتاهیشون بود اما با مخالفت تهیونگ روبه رو میشد.
شروع به بافتن موهایش کرد و در انتها با روبان آبی رنگی گرهاش زد. با برداشتن سرمه، روی چشمهایش کشید و با چند بار پلک زدن سعی کرد سوزش چشمهایش را کم کند.
با درست کردن قسمت پایین دامن آبی کلاسیکش، خم شد و شنل مشکی رنگش رو از روی تخت برداشت. لبههای طلایی رنگ شنل را گرفت و باکج کردن بدنش پوشیدش.
با چند قدم کوتاه خودش رو به آینه بزرگ اتاق رسوند و سعی کرد با کمک آینه شنل رو توی تنش درست کنه.
_ گوهر آبیِ من.
با شنیدن صدای تهیونگ، از داخل آینه بهش چشم دوخت. پادشاه هانبوکی مشکی رنگ پوشیده بود و موهای بلندش را بالای سرش جمع کرده بود.
لبخند شیفتهای روی لبهای پادشاه بود و چشمهای درخشانش به معشوقه دلبرش خیره بود.
پسرک متقابلاً لبخندی زد و با خوشی ناشی از این اتفاق لب پایینش را زیر دندون کشید و سر به زیر انداخت.
تهیونگ با چند قدم خودش رو به گوهر آبی پوشش رسوند و با قرار دادن دستش روی کمر باریکِ مردونهاش، به خودش نزدیک ترش کرد. با قرار دادن دست آزادش زیر چونه اش، سرش رو بالا آورد و روی لبهاش زمزمه کرد
_ برای روبه رو شدن با جهان بیرون، آمادهای گل یاسمن؟
با هیجان و تپش قلب ناشی از این نزدیکی، زبونش رو روی لب پایینش کشید و مثل پادشاه زمزمه کرد
_ فکر کنم...
در حین حرف زدن زدن، لبهاشون هم رو حس می کردن و این پسرک رو بیطاقت تر میکرد.
_ تا وقتی به چادرها نرسیدیم حرفی نمیزنی. کنار خودم میمونی و ازم جدا نمیشی. و صورتت رو نباید به کسی نشون بدی. متوجهای؟
سری تکون داد و با جابه جا کردن دستش از روی کمرش تا سینه اش، به عقب هولش داد و با فاصله گرفتن از پادشاه به سمت تخت چرخید.
پارچه حریر آبی رنگی که با مروارید های سفید رنگی مزین شده بود رو برداشت و به سمت تهیونگ برگشت.
_ قراره روبند بزنم.
_ قراره زیباییت رو دوچندان کنی.
لبخند شیطونی زد و با بالا گرفتن دستی که حریر توش بود چرخی دور خودش زد و با رها کردن پارچه، حریر نازک روی سر و صورتش قرار گرفت.
از زیر حریر به چشمهای شیفته پادشاه نگاه کرد و با لبخند به سمتش قدم برداشت.
_ دلبر شیطون...
أنت تقرأ
SECRET
أدب الهواةکاپل: ویکوک ژانر: سلطنتی، رمنس، اسمات ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ _ میدونی وقتی میگم "مقاومت در مقابل چشمهات امکان نداره" یعنی چی؟ + یعنی چی؟.. _ یعنی دوست دارم!.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...