🎶Summertime sadness
Harry styles : student of aircraft
navigationLouis tomlinson : Journalism student
David morton : Retired pilot & university professor
«اتفاقات داستان تخیل ذهنه و حقیقت تاریخی نداره»
👉🏻اگر کسی روی اند و اسمات حساسه چک کنه
~~~~
1950-دانشکده افسری انگلیس-کلاس سیستم الکترونیکیپرفسور با جای دادن وسایلش روی میز بدون فوت وقت شروع به حرف زدن کرد
-خب بچه ها اکثر پروژه های تحویلیتون رو بررسی کردم،باید بگم بدجور مایوسم کردین...خودتون اخلاقم رو میدونین عادت به غر زدن ندارم پس تا هفته بعد منتظر تلاش هاتون هستنمبه همهمه داخل کلاس توجه نکرد و با برداشتن گچ سفیدی خواست به سمت تخته برگرده که چهره نا اشنایی توجهش رو جلب کرد
-هی پسر جوان من تا حالا سرکلاسام دیده بودمت؟
رو به کلاس برگشت و با چشم های زیرکش به پسرریزجثه و چشم ابی که با استرس از روی صندلیش بلند شد نگاه کردپسر مثل اینکه زبونش گرفته باشه بعد چندثانیه جدل با خودش گفت
-سلام عام...نخیر استاد من دانشجو شما نیستم ا..این جلسه بصورت مهمان سرکلاستونم
پسر که انگار سخت ترین جمله دینا رو تموم کرده باشه نفسش رو بیرون داد و کف دست هاش رو به شلوارش کشید-جالبه کم پیش میاد کسی کلاس اقای "سایکو عَس"رو برای مهمان شدن انتخاب کنه
پروفسور به لقب معروفی که بین دانشجو ها داشت اشاره کرد و باعث خنده بقیه شد-اینارو که میبینی سرکلاسم بیخیال نشستن چون همسن خودم شدن اما هنوز نتونستن چهارواحد کلاسو پاس کنن...واسم جالبه بدونم تو از کدوم رشته ای!
پسر انگار که نفس گرفتن براش سخت باشه به سرفه افتاد
"لنتی این قسمتشو باهم هماهنگ نکرده بودن"
لویی با خودش فکر کرد و نگاهی به شخص کنارش که دست کمی از خودش نداشت انداخت-خبرنگاری
-برق
صدایی علاوه بر صدای لویی گفت و نظر همرو به انتهای کلاس جلب کردپرفسور که انگار تلاش دانشجو دیگش برای این پسر غریبه جالب باشه گفت
-فکر نمیکنم خبرنگاری درس مشترکی با کلاس من داشته باشه درسته؟پس برق احتمالا جواب عقلانی تری بود...
دیوید با چشم های پرسش گرش به پسر نگاه کرد و بدون اینکه منتظر جوابی باشه شروع به تدریس کرد
ESTÁS LEYENDO
Short story[L.S]
Fanficهلووو بیبیززز خب داستان از این قراره که قراره تو این بوک شورت استوری هایی از لری آپ بشه و همین. آل د لاو🌟