Shot 2

314 59 6
                                    

+اون پسره با موهای صورتی‌ رو میشناسی؟ بعضی وقتا اینجا میبینمش.

بعد از سوالی که پرسید به وضوح شاهد در هم رفتن اخم های بارمن شد.

-اسمش چوی یونجونه تقریبا همه اینجا میشناسنش.
ادمای اینجا یا طعمه‌ی یک شبه‌ی یونجون میشن یا پره پر برای دو هفته زیر خوابش باقی میمونن.

سوبین تنها به تکون دادن سرش اکتفا کردو دستش رو روی قفسه‌ سینش کشید. تپش قلب ناگهانیش اجازه‌ی تحلیل حرف های سونگمین رو ازش گرفته بود.
با توجه به شدت ضربان قلبش، میشد فهمید که یونجون جایی نزدیک به سوبین قرار داره.
سرش رو توی فضای بار برای پیدا کردن پسر چرخوند و زمانی که یونجون رو همراه دختر دید، ناامیدی وجودش رو پر کرد.

-همونطور که میبینی اون عادت داره دست روی ادم های خاصی بذاره. از جذابیتش برای خام کردن ادما استفاده میکنه و بعد با میل کاملِ طرف، اون رو وادار به یه رابطه‌ی زودگذر میکنه.
نمیدونم متوجهش شدی یا نه ولی دختری که امروز با خودش اورده با اونی که دفعه‌ی قبل پیدا کرده بود متفاوته.

وقتی با دقت بیشتری به دختر کنار یونجون خیره شد، یکه خورد.
دختری که امشب همراه یونجون به بار اومده بود با کسی که دفعه‌ی پیش دیده بود، زمین تا اسمون فرق داشت.
سونگمین همونطور که با دستمال، لیوانی که توی دستش قرار گرفته بود رو خشک میکرد، ادامه داد:

-خیلی ها هستن که بعد از خوابیدن با یونجون ادعا میکنن سولمیتشن تا بتونن اونو برای خودشون نگه دارن.
اما من معتقدم اون حتی اگه سولمیت حقیقیش رو ببینه. به راحتی پلک زدن اون رو هم ترک میکنه.

غمی که از حرف های سونگمین به وجودش تزریق شده بود، غیر قابل تحمل بود. اما اون چوی سوبین بود و توی پنهان کردن احساساتش تبحر داشت. بعد از لبخند درخشانی که به پسر بزرگتر تحویل داد، نگاهش رو دوباره سمت یونجون بگردوند.

دفعات بعدی هم به همین روش پیش رفت.
سوبین از دور به عشق بازی یونجون با افراد متعدد خیره میشدو درد عجیبی که توی قفسه سینش مییپچید رو نادیده میگرفت.
پسر بزرگتر هر شب طعمه‌ی جدیدی برای تخت خوابش پیدا میکرد.
سکس بدون بوسه، درست ترین روش زندگی برای چوی یونجون به حساب میومد.
بزرگترین علامت سوال سوبین این بود که چرا بین این همه ادمی که اطرافشن، سوبین رو برای بوسیدن انتخاب کرده.
توجیهات زیادی وجود داشت و سوبین تک تک اون هارو توی لیست بلند بالای ذهنش سپرده بود.

"مست بودم و درکی از اطرافم نداشتم"
"فقط انجامش دادم از روی کنجکاوی بود."
"من کسی‌ نبودم که بوسه رو شروع کرده."

وهزاران توجیه دیگه‌ای که سوبین بارها اون هارو دوره کرده بود.
همونطور که توی افکارش شناور بود متوجه حرکت صندلی کناریش شد. بالا اوردن سرش با نمایان شدن چهره‌ی یونجون همراه بود. از نزدیک پرستیدنی تر به نظر میرسید.
مژه های بلند، ‌لب های خوش حالتش، چشم های کشیده و زیباش، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا سوبین کلمات رو گم کنه.

-دیگه اینجا نیا ضربان قلبت اذیت کنندست.

پسر بزرگتر خشک لب زدو ذره ای از نوشیدنیش چشید.

فلاشر های قانون سوم توی ذهن سوبین روشن شده بودند.
"قلب هایشان تا زمان مرگشان برای یکدیگر خواهد تپید."

سوبین در اون لحظه نمیدونست باید چه حسی رو تجربه کنه.
از اینکه تمام‌ مدت یونجون از وجودش خبر داشته، خوشحال باشه یا از اینکه با وجود سوبین با افراد مختلف رابطه داشته، غمگین بشه.
پس سکوت کردو نگاهش رو سمت جای خالی سونگمین برگردوند. قلبش به شکل عجیبی فشرده میشد، به طوری که یونجون هم مشتش رو روی قفسه سینه‌ی خودش کشید.
پس اون هم این سنگینی رو احساس میکرد..

+فقط میخوام یچیزی رو بدونم.

مکث کردو نگاهش رو سمت شیشه‌های خالی رو به روش معطوف کرد.

+چرا از بین این همه ادم منو انتخاب کردی؟

سکوت بینشون به اندازه‌ای طولانی شد که سوبین سرش رو سمت پسر بزرگتر برگردوند و از اونجا بودنش اطمینان پیدا کرد.
اما یونجون تنها در جواب پسر کوچیکتر سکوت کرد. اون سکوت به اندازه‌ای ادامه داشت که سوبین راهش رو سمت خروجی بار پیش بگیره.
اون شب سوبین زودتر از حالت عادی بار مورد علاقش رو ترک کرد تا بتونه به اشک هایی که منتظر باریدن بودن فضای مناسبی بده. ولی بعد از اون شب هر بار که به خودش میومد جلوی تابلوی نئونی بار قرار گرفته بود. سوبین قصد نداشت به یونجونی که مایل ها ازش فاصله داشت، نزدیک بشه. دیدن لبخند های شیطنت امیزش برای سوبین کافی بنظر میرسیدند.
یونجون هم انگار متوجه مقاومت سوبین شده بودو کمتر به اون بار سر میزد. همه چیز دست به دست همه داده بود تا سوبین شکننده تر از حالت طبیعی بنظر برسه.

دستش رو سمت شیشه‌ی نیمه‌ خالی ودکا دراز کرد و اهی از بین لب هاش فرار کرد.
وقتی سونگمین با چهره‌ی گرفته‌ی سوبین مواجه شد، با توجه به کم بودن تعداد مشتری های اون شبِ بار، کنار پسر جا گرفت و دستی روی شونه‌ی خمیده‌اش کشید.
وقتی حس کرد قرار نیست توسط پسر کوچیکتر پس زده بشه، دستش رو نوازش وار روی صورت سوبین کشیدو اون رو در اغوش کشید.

+هیونگ؟

-چیشده سوبینی؟

پسر کوچیکتر اهی کشیدو بیشتر توی اغوش سونگمین غرق شد.
اگه سولمیتش سونگمین بود مطمئنا قرار نبود درد بکشه. پسر بزرگتر همیشه به مراقبت ازش ادامه میداد و تا جایی که میتونست، عشقش رو به سوبین نشون میداد.
اما سرنوشت جور دیگه ای نوشته شده بود و فرار از اون تبعات زیادی به همراه داشت.
همه چیز در ارامش پیش میرفت تا اینکه لباس سوبین از پشت کشیده شدو پسر از سونگمین فاصله گرفت.

No bisou (Yeonbin) Where stories live. Discover now