پارت ۲

560 104 38
                                    

وی: یکم دیگه تحمل کن جونگکوکی‌قول میدم بازم مثل قبل سر به سرت بزارم اما تو فقط زودی خوب شو

جیمین هم با این حرف تهیونگ مثل بمب ساعتی منفجر شد و دست جنگکوک رو روی لباش گذاشت و بوسه ای بهشون زد و دست هاشو با اشکاش خیس کرد
همینطور که گریه میکرد حس نوازش گونه چیزی رو روی صورتش حس کرد نگاهش اول رو دستهای جونگکوک و بعد رو صورتش نشست

جونگکوک لبخندی آرومی به جیمین زد و دوباره اشک های روی صورت جیمین رو پاک کرد

جی کی:نمیدونم کی هستی ، نمیدونم چه نسبتی با من داری که اینطوری برای من اشک میریزی؟ من حتی خودمم خودمو  نمیشناسم و نمیدونم کی هستم،چی هستم، چرا اینجام و چرا هیچی یادم نمیاد، حتی نمیدونم اسم چیه پدر مادرم کی هستن اما با همه این ندونستن ها، اما اینو تو این یه هفته ای که دیدمت خوب فهمیدم که هر قطره اشکی که می‌ریزی انگار یه قطره اسید رو قلب من میشینه و اونو سوراخ میکنه

اشک هایی که بی وقفه از صورت جیمین میریختن رو دوباره پاک کرد

جی کی: لطفا دیگه گریه نکن ،حیف این چشم های خمار قشنگت نیست؟
.
.
.
                              (جیمین:)

وی: یا جئون جونگکوک وقتی میبینم هنوز مارو یادت نیومده اما خوب بلدی مثل قبل با جیمین لاس بزنی حسودیم میشه

با خنده میون اشکام به تهیونگ نگاه کردم ، شاید ته ته میگه حسودی اما میدونم که تو این لحظه جفتمون بخاطر اینکه جونگکوک با تموم فراموشی که گرفته هنوز یکسری رفتار مثل قبلش داره به قلب های آسیب دیدمون نور امید میده
کوچیکترین چیز از طرف جونگکوک که مثل رفتارای قبل تصادف و فراموشیش باشه برای ما معنی امیده
امید به برگشتن هرچی زودتر حافظه کوکی و در اصل برگشتن مکنه عزیزمون تا مثل قبل باشیم

جیمین : یا تهیونگا انقدر حسود نباش ، دیگه اینو همه میدونن که مکنمون من بیشتر دوست داره

دست جونگکوک رو روی تخت گذاشتم و اشکامو پاک کردم

وی: بله بله ، البته داری برعکسش رو میگی ، کوکوی منو بیشتر دوست داره ، شاید الان یادش نیاد کامل اما من مطمئنم اون ته ته های مغزش میدونه حق با منه ، مگه نه کوکی؟

حین گفتن حرفاش یه نوشیدنی از یخچال برداشت و سمت جونگکوک گرفت

جی کی:  هی من هیچی یادم نمیاد ، اما اینطوری که معلومه من هر جوابی بدم تو دردسر میوفتم ، پس بهتره بگم که با اینکه نمیشناسمتون اما احساس خوبی بهتون دارم و در اصل من فکر میکنم همتون رو یه اندازه دوست دارم یا داشتم

تهیونگ با چشمای براق از اشکش خودشو رو جونگکوک انداخت و بلند بلند گریه کرد

تصادف سرنوشت Accident Of Fate (jikook_kookmin) Where stories live. Discover now