part4

6 6 0
                                    

قسم الحب | سوگند عشق

سدت دموعي رؤيتي. ما زلت لا أعتقد أن هذا كان حقيقة. قال مرة أخرى:
أعلم أنه ليس لدي مكان خاص لك ، لكنني أردت أن أسمع منك أنني أحبك مرة واحدة.
لم أكن أعرف ما إذا كان ينبغي علي أن أقول ذلك أم لا ، فما الفائدة منه عندما يغادر أخيرًا ، وليس حتى يفوت سماعه ، ولكن حتى لا أفوت قول ذلك ، أقول إنني أحبه!
: أحبك بقدر ما أحبك بكامل مساحة السماء وحبيبات نجوم الليل!
لم يقل كلمة أخرى. كان يحدق ولا يتنفس. كنت على وشك المغادرة عندما فتح فمه للتحدث:
لطالما كنت أبحث عن الصدق ، لكني أحب الكاذب الذي أنت عليه.
التفت إليه وقلت:
لكنني لم أكذب إلا مرة واحدة!
نظر إلي في حيرة وقال:
_________________________________________

اشک هایم جلوی دیدم را گرفته بودند. هنوز به این باور نرسیده بودم که این یک واقعیت است. که او باز هم به سخن در آمد:
می‌دانم که برایت جایگاه خاصی ندارم ولی خواستم برای یک بار هم که شده دوستت دارم را از زبان تو بشنوم.
نمی‌دانستم بگویم یا نه، چه سودی دارد او که بالاخره می‌رود، ونه برای اینکه او در حسرت شنیدنش باشد بلکه برای اینکه من در حسرت گفتنش نباشم، می‌گویم که دوستش دارم!
:دوستت دارم به اندازه تمام وسعت آسمان و دانه دانه ستاره‌های شب، دوستت دارم!
دیگر حرفی نزد. خیره بود نفس نمی‌کشید. قصد رفتن کردم که لب به سخن گشود:
من همیشه به دنبال صداقت بودم و هستم ولی دروغگویی که تو باشی را دوست دارم.
به طرف او برگشتم و گفتم:
ولی من هرگز دروغ نگفتم جز یکبار!
گیج نگاهم کرد و گفت:

قسم الحب | سوگند عشق

قسم الحب  |  سوگند عشقحيث تعيش القصص. اكتشف الآن