part5

8 7 3
                                    

قسم الحب  |  سوگند عشق

نظر إلي في حيرة وقال:
الآن؟
توقفت وتحدثت بالحقيقة:
لا ... المرة الوحيدة التي قلت فيها شيئًا غير الحقيقة كانت عندما طلبت منك ألا تحبني!
لم أصدق أنني كسرت كبريائي وثقتي واعترفت بمشاعري!  يجب أن يكون النوم!  ولكن هل هذا الحلم حلو أم مر ؟!
قلت كلامي بتردد:
الحب مثل القهوة ، مر ولكنه لطيف.  أنا أحب أن أحب لكنه يؤلمني!
نظر إلي مرتبكًا وسألني بنبرة مشوشة:
لماذا يزعجك؟
رفعت رأسي وعبرت عن مشاعري محدقة في عينيه!
هل ستكون معي إلى الأبد وإلى الأبد؟
كنت أنتظره ليقول:
أقسم أن هذا الحب لن يؤدي إلى الفراق ، ولن أفقد حبي لك ليومين ، أقسم أني غدًا سأحبك أكثر من البارحة.  أقسم أن عيني لن تقع على أحد سواك.  أقسم أني سأحبك إلى الأبد.  الآن قل لي هل تحبني ؟!
حدقت في عينيه وقلت دون تردد:
أحبك!
النهایه!
_________________________________________

گیج نگاهم کرد و گفت:
الان؟
مکثی کردم و حقیقت را بر زبان آوردم:
نه... تنها باری که چیزی جز حقیقت گفتم، زمانی که از تو خواستم من را دوست نداشته باشی!
باورم نمی‌شد که غرور و اعتقام را زیر پا گذاشتم و به احساسم اعتراف کرده‌ام! حتما خواب است! اما این خواب شیرین است یا تلخ؟!
با تردید حرف‌هایم را بلد آوردم:
عشق مانند قهوه است، تلخ ولی لذت بخش. دوست داشتن را دوست دارم ولی آزارم می‌دهد!
گیج نگاهم کرد و با لحن گیجی پرسید:
برای چی آزارت می‌دهد؟
سرم را بالا گرفتم و خیره در چشمانش احساسم را بیان کردم!
آیا برای همیشه و ابد با من خواهی بود؟
منتظر بهش نگاه می‌کردم که گفت:
سوگند می‌خورم که این عشق ملجب به جدایی نشود دو روزی از علاقه‌ام به تو نیز کم نشود، سوگند می‌خورم فردا بیشتر از دیروز دوستت داشته باشم. سوگند می‌خورم هرگز چشمانم کسی جز تو را نبیفتد. سوگند می‌خورم تا ابدیت تو را دوست خواهم داشت. حال بگو دوستم داری؟!
خیره به چشمانش بدون مکث  و تردید گفتم:
دوستت دارم!
و تمام!

قسم الحب  |  سوگند عشق

🎉 لقد انتهيت من قراءة قسم الحب | سوگند عشق 🎉
قسم الحب  |  سوگند عشقحيث تعيش القصص. اكتشف الآن