جلوی همون در نحس وایمیستم زنگ رو میزنم و مرد میانسال ظاهر میشه
-بنگ شی....
-بیا داخل ، کلی کار داری امروز .
از راهروی عظیم میگذرم و پالتوی قهوه ای قدیمم رو آویزون میکنم .
-برای شب مهمون داریم ، باید ده برابر هر روز خونه رو تمیز کنی ، پسرم میخواد منو با خوانواده عروس آیندم آشنا کنه .باید همه چیز عالی باشه .
به سر تکون دادن اکتفا میکنم و شروع به تمیز کاری میکنم .
در حال تمیز کردن پله ها بودم که دو جفت کفش روبه روم ظاهر شدن.
-برای امشب یادت نره کیمباپ درست کنی ، همه چیز باید بی نظیر باشه.
بلند میشم سرم رو بالا میگیرم
-من مسئول پخت غذا نیستم تهیونگ شی
با بیخیالی گفت
-ادمایی مثل تو زیاد به تورم خورده ، فقط دنبال پولید ، تو خدمتکار این خونه هستی پس هر چیزی که به شغلت مربوطه رو باید بدون چک و چونه انجام بده.
-شما چی؟
برمیگرده و با حالت خنثی نگاهم میکنه
-شما چی؟شما برای برست آوردن ثروت بیشتر تلاش نمیکنید؟اونم تو دنیایی که همه اول جیبت رو میبینن بعد نگاه میکنن ببینن کی هستی .
از پشت شونه اش نگاه کمرنگی بهم میندازه و از پله ها پایین میره .
*پرش زمانی [۵ ساعت بعد]در رو باز میکنم و یه دختر زیبا رو و یه پسر با قد متوسط که بغلشون یه زن و مرد که میشد حدس زد پدر مادرشونن ایستاده بود.
-ببخشید منزل آقای هیوک؟
-بله بله بفرمایید
به سمت طبقه بالا رفتم و بعد از صدا کردن تهیونگ و بنگ شی هیونگ ، پایین رفتم.
حالا همه نشسته بودن و باید پذیرایی میکردم .
بنگ شی هیوک شروع کرد .
-دخترم ، جنی بودی درسته؟
جنی با لکنت لب زد
-بل..له جنی هستم از آشنایی با...با شما خوشبختم
بنگ شی هیوک با لبخند مزخرفی ادامه میده
-شنیدم پسرم دلش رو بهت باخته ، از اونجایی که براش ارزش قائلم با ازدواج شما موافقم ولی ...یه شرط داره .
آقای کیم لب میزنه
-باید بگم ما هم ارزش زیادی برای تصمیم هر دو جوون قائلیم ، مشتاقم ادامه صحبت هاتون رو بشنوم .
بنگ شی هیوک به جنی خیره میشه و لب میزنه
-تا وقتی که من زنده هستم شما باید اینجا زندگی کنید ، خونه بزرگه و حتی اگه بخوای میتونی دکور رو عوض کنی .
جنی با چشم هایی که توسط عشق کور شده بود لب زد .
-مشکلی ندارم اصلا ...شما مثل پدرم هستید.
برادر دختر چشم هاش رو از روی تهیونگ بر نمیداشت و هر دو به هم خیره بودن .
اگه مهمون ها بعد خورد غذا از خونه بیرون نمیرفتن قطعا یکیشون اونیکی رو میکشت.
چشمام رو میبندم و به دختر فکر میکنم .عجیب و مرموز و زیبا .موهای بلند مشکی ناخن هایی با رنگ زرشکی و چشمایی که هر کسی رو جذب خودش میکنه .________^_^_
هاییی گایز چطورید
خب بعد امتحاناته توقع دارم حمایت کنیدااا
شرط ووت:۶ تا (هر دفعه یدونه بهش اضافه میشه)
کامنت:۳ تا
YOU ARE READING
Hell of Angels
Fanfictionخوب ها میسوزند و بد ها چوب ها را صاحب میشوند...غافل از اینکه ته این دریای مذاب ، آبشار مذاب وجود دارد Name: Hell of Angels(جهنم فرشتگان ) Couple: jensoo , taenni, jinsoo,jiros