Part4
از بیرون در چوبی هم میشد بوی غذا رو حس کرد ، انگار خونه ی بی روح بنگ شی هیونک رنگ گرفته بود.
در رو به آرومی باز میکنم و به سمت آشپزخونه میرم.
جسه کوچیک دختری از پشت معلوم بود ، لباس عروسکی کوتاهی پوشیده بود و پیشبند قلبی ای بسته بود که رنگ صورتیش باعث رنگی تر شدن این خونه خاکستری بود.
با صدای دل نشینش زیر لب آهنگی رو لب میزد .
که با وجودم آرامشش رو به هم زدم .
-اوه ببخشید ندیدمت ، سلام .
-جنی شی؟نیازی نیست آشپزی کنید ، من میتونم هر چیزی که بخواید رو براتون درست کنم .رئیس کیم حتما ناراحت میشه.
با لبای قلوه ایه سرخش لب زد
-نه نه هیچ اشکالی نداره ، ازشون اجازه گرفتم ، پیشبندت رو بپوش و بیا کمکم کلی کار داریم برای امشب .
-امشب مناسبت خاصی هست؟
با لبخند گفت
-برای من خاص ترین روز سال تولد تهیونگه ، پس عادیه امشب رو دوست داشته باشم ، حالا که جواب سوالت رو گرفتی بیا کمکم .
با دستای کوچیکش رامیون ها رو داخل آب جوش ریخت و با انگشت های کوچیکش چاپستیک ها رو گرفته بود .
بعد از آماده شدن غذا بادکنک ها رو تزئین کرد و در آخر منتظر موند .---------------
باورم نمیشه چقدر حمایت هاتون کم بود ، اگه هر کدوم یه ووت بدید هم من خوشحال میشم هم شما از خوندن فیک لذت میبرید، چونکه هر بار کم همایت کنید منم کمتر مینویسم ..دوست ندارم شرط بزارم ولی واقعا ووت و کامنت نمیزارید.
ووت:۵
کامنت:۳
YOU ARE READING
Hell of Angels
Fanfictionخوب ها میسوزند و بد ها چوب ها را صاحب میشوند...غافل از اینکه ته این دریای مذاب ، آبشار مذاب وجود دارد Name: Hell of Angels(جهنم فرشتگان ) Couple: jensoo , taenni, jinsoo,jiros