𝙋𝙖𝙧𝙩【1】

154 18 0
                                    

جونگ کوک


بعد از گزراندن روزم با تیهونگ برگشتم خانه خواستم

داخل خانه شم که با دیدن آجوما که به طرف من می

دوید ایستادم

آجوما"سلام پسرم خوش اومدی

جونگ کوک"سلام آجوما ممنون اتفاقی افتاده؟

آجوما"خیر پسرم خانم بزرگ گفتن که بهت خبر بدم

که تو باخچه نشستن و بری پیش آنها

جونگ کوک"اوه خیلی خوب مرسی من میرم پیش
اونا


از آجوما دور شدم و به طرف باغ پشتی عمارت رفتم

با شنیدن صدای آهنگ خواندن و گیتار زدن لبخندی

رو لبام آمد حدس این صدا ها سخت نبود

جونگ کوک" اوهوو نگاه پادشاه موسیقی دوباره
داری غوغا میکنه


خانم جئون " سلام پسرم خوشامدی


جونگ کوک" سلام ملکه ی بزرگ

با لبخند بهم نگاه کرد

خانم جئون"بشین ببینم زبون نریز

آقای جئون "خوش اومدی آغای بازرگان ببینم چرا از وقتی اومدی نیشت تا گوشت بازه بازم چه دست گلی به آب دادی

جونگ کوک" محض رضای فاک بابا چرا انقدر ضد حال میزنی

پدرم با چهره ای متفکر شونه ای بالا انداخت و

مشغول گیتار زدنش شد

با صدای جیغ و داد بیدادی که نزدیک میشد چشام رو

بستم و نفس عمیقی کشیدم خدایا خودت رحم کن

داهیون خواهر جونگ کوک"وای بابا خسته شدم دیگه این دیگه چه کوفتی هستش سلام اوپا

جونگ کوک" سلام داهیون

با تعجب به مادرم نگاه کردم و با سر بهش اشاره کردم

که باز چه بلای سرش اومده؟

خانم جئون" مشکل خاصی نیست بازم وسایلی که سفارش داده دیر به دستش میرسه

داهیون"مامان این خیلیم خاصه می فهمی

مادرم با چشم غره ای که بهش رفت دهن داهیون و

𝐏𝐀𝐈𝐍Où les histoires vivent. Découvrez maintenant