𝙋𝙖𝙧𝙩【2】

70 15 0
                                    

جونگ کوک

مثل همیشه بازم دیر رسیدم و الاً کلاس درس      استاد لی شروع شده خدای من !
بدونه سر و صدای خواستم وارد شم که سویچ ماشینم از دستم افتاد و متاسفانه گند زدم توجه تمام کلاس رو من بود
زیر لب لعنتی گفتم و  لبخندی زدم که کاملاً فیک بودنش معلوم بود  که نگاهم به تیهونگ افتاد که داشت بهم لبخند میزد از همون لبخندای آرامش بخش  خواستم به طرفش برم که باصدای استاد سرجام ایستادم به طرفش برگشتم و اونم بعد از مرتب کردن عینکش رو به من کرد

استاد لی"مثل همیشه دیر رسیدی کلاس آقای جئون و این دیر اومدنا قراره تا کی ادامه داشته باشه

جونگ کوک"ببخشید استاد آخرین باره قول میدم تکرار نمیشه

استاد لی که بازم این حرف و شنید نفس عمیقی کشید و چماش رو داخل حدقه چرخاند

لی"نه پسرم تو هیچ وقت تنبیه نمیشی هر بار این حرف و میزنی  به هر حال بیا این سوال جواب بده تا حداقل بتونم داخل کلاس راهت کنم

جونگ کوک"حتماً

با اعتماد به نفس رفتم جلو و جواب سوال رو نوشتم
و با غرور قیافه ای گرفتم که با حرف استاد نیشم تا بناگوش رسید

لی"خیلی خوب درسته برو بشین سرجات

باحرف استاد صدای او کشیدن کلاس بلند شد و منم با کمال میل لبخندی دختر کش تحویل دادم و رفتم سرجام که کنار ته بود نشستم خواستم به ته نزدیک شم که یکم ازم فاصله گرفت و رو برگردون
یه لحظه وایسا الاً چی شد بهش نزدیک تر شدم و سرم رو نزدیک گوشش بردم و به آرومی زمزمه کردم

جونگ کوک"بیبی چته مشکلی پیش اومده

تیهونگ"هیچی تو برو به لبخند زدنت و مخ زنیت برس

باحرفش لبخندم عمیق تر شد این داشت برای من حسودی می کرد
دستم رو زیر میز بردم دستش رو گرفتم و بوسی به پشت دستاش زدم که نگاهم کرد لبخندی پر از آرامش تحویلش دادم

جونگ کوک"می دونی که کلید قلب من دست تواست و هیچکسی جز تو اجازه ی ورود نداره و میدونی که چقدر دوستت دارم؟

با لبخندی که روی لباش شکل میگرفت دستی زیر چونش برد و با حالتی انگا داره فکر میکنه

تیهونگ"ام ...  چقدر؟

جونگ کوک"اندازه ای که اگر روزی تو سئول گم بشی برای پیدا کردنت در به در تک تک خانه هارو میزنم تاوقتی که پیدات کنم

با حرفی که زدم سرش رو انداخت پایین و ریز ریز می خندید لبام رو به سرش نزدیک کردم و لپ های که از خجالت صورتی شده بودن رو بوسیدم که با سیخونکی که ازم گرفت مزه رو پروند

تیهونگ"چه غلطی میکنی کوک ما وسط کلاسیم اگه کسی ببینه ..

شونه ای بالا انداختم

𝐏𝐀𝐈𝐍Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin