استایلهای شب مهمونی دقیقا مثل این پوستره☝️
پیشگفتار: سلااام! خوشحالم که (قاتل واقعی) رو برای خوندن انتخابکردین، لازم دونستم قبل از شروع داستان راجب فصا و ژانر یه توضیح کوتاه بدم.
ژانر این وانشات امگاورس و گرگینهای هست اما خبری از چیزهایی مثل هیت، رات و اسلیک نیست، یعنی فقط قراره ماهیت گرگینهای شخصیتها و انتخاب جفت براساس ماهیت
گرگشون رو وارد داستان بکنیم. امگاهای مرد اصلا قدرت باروری ندارن که یعنی خبری از امپرگ هم نیست.
افراد میتونن به خواست خودشون تبدیل بشن و هروقت هم خواستن از حالت گرگشون خارج بشن، برای این تبدیل نیازی به ماه کامل نیست و زمان تبدیل اون درد شدید شکستن استخوانها رو ندارن.
امگاها و آلفاها هردو رایحههای مخصوص به خودشون رو دارن اما فقط برای خانواده و جفت حقیقیشون قابل تشخیص هست و زمانی که جفتهای مقدرشده اتفاقی یا به هر صورتی با هم ملاقات میکنن، از همین راه همدیگه رو تشخیص میدن. هم آلفاها هم امگاها، جفتشون رو مارک میکنن؛ برای هر گلهای از گرگها جای مارک فرقداره و این مارک تا زمان مرگ یکی از جفتها موندگاره و بعد از مرگ یکی از اونها، مارک کسی که زنده مونده هم پاک میشه و طبیعتا اگه بعد از این اتفاق جفت حقیقیش رو ملاقات کنه میتونه رایحهش رو تشخیص بده.
*در حاشیه بگم که حتما لازم نیست افراد با جفت حقیقیشون وارد رابطه بشن، اگر توسط کسی به جز جفتشون مارک بشن رایحهشون برای همدیگه قابل تشخیص میشه ودیگه نمیتونن رایحهی جفت حقیقیشون رو تشخیص بدن.*******
جونگین بدون ذرهای تردید و ترس برای مراسم امشب آماده میشد، پیراهن حریر مشکی رنگی که با شلوار و پوتینهای چرمش ست شدهبود رو تن کرد و با همون لبخند و آرامش مصنوعی خنجر الماس نشونش رو توی جیب مخصوصِ داخل پوتین مخفیکرد.
کمی ساق پای راستش رو اذیت میکرد ولی چارهای جز تحملش نداشت. برای دریدن قلب اون آلفای رهبر و اصیل بهش نیاز داشت، نمیشد اون عوضی رو با یه خنجر معمولی کشت ، چون اونقدر قوی بود که به محض زخمی شدن، بدنش جاشون رو ترمیم میکرد.
همین هم دلیل رهبری و سلطنت گلهی اوه شدهبود. فقط اونها باعث ترس و وحشت خونآشامها میشدن. حتی اون موجودات خونخوار هم از پسشون برنمیومدن...
ESTÁS LEYENDO
[•The real Murderer•]
Fanfic|•وانشات•| |•قاتلِ واقعی•| کاپل: سکای ژانر: گرگینهای، عاشقانه، امگاورس، اسمات ******** برشی از داستان: جونگین که موقعیت رو مناسب میدید، خیلی نرم دستش رو سمت پوتینش برد و خنجر رو بیرون کشید و بعد همهچیز خیلی سریع پیش رفت. عقبکشیدن جونگین... گیج...