Romantic Homicide - d4vd
سرفه ميكنم و وارد تاريكي اتاق ميشم و خودم رو به تخت ميرسونم و بالاي سرت وايمسيتم و نگاهت ميكنم،مثل تموم سالها كه نگاهت كردم..
چشمات بستس،يه صدايي توي ذهنم ميگه بيام پشت پلكاتو ببوسم؛همونايي كه وقتي بازن ديده نميشن و گردن بلوري و كشيدت هي ميگه بيا ماچم كن و من از بوسيدنت خودداري ميكنم و فقط نگاهت ميكنم "مثل تموم اين سالها"..
ابروهات توي هم كشيده شدن و اخم كردي..
خواب بد نبين،همه خواب بدا براي منه تو خواب چيزايي رو ببين كه دوستشون داري نه مني كه دوستم نداري!..ازت دور ميشم كه مبادا بيدار بشي!
دور از تو و تنت وايسادم و نگاهت ميكنم و دلم ميخواد بگيرم بغلت كنم اما از اون دكتره ميترسم كه منو ازت دور كنه و ببرتم باز سرم رو برق بذاره و بهم از اون قرص آبيا بده كه عين مرغ بخوابم،نه عين مرغ نه توي خواب گنجيشك ميشم و ميام كف دستات ميخوابم..از خواب ميپرم،دوباره شب شده..
دوباره ديوارم رو رنگ كردن،اين بار سفيد ديگه نشد،آسموني رنگش كردن و تموم نقاشيام،نوشته هام و خطخطي هامو پاك كردن..
اينبار سرم داد كشيدن و گفتن كه اگر باز كارم رو تكرار كنم باز بهم از اون قرصايي ميدن كه فقط بخوابم ، اگر باز كارم رو تكرار كنم،مدادامو ازم ميگيرن و نميذارن ديگه نقاشي كنم..
دكترم كم آورده ديگه گفته قرصام رو قطع كنن تا آرومتر به درد خودم بپيچم..
پرستارم رو كلافه كردم ديگه به حرفام گوش نميده،درست مثل تو كه ديگه به حرفام گوش نميدادي و به كارات ادامه ميدادي و در كنارش يعضي وقتا براي اينكه ناراحت نشم ازت سرت رو تكون ميدادي و حرفام رو گوش داده و نداده تاييد ميكردي..
شب تا صبح با عكست حرف ميزنم،همون عكسي كه دستات رو گذاشتي زير چونت و خيره شدي به دوربينم و يه لبخند محوي روي لباته..
من باهات حرف ميزنم و تو فقط نگاهم ميكني و آدم نميدونه حالت چطوره هم حال خودت هم حال عكست..
البته كه حال عكست خوبه و مثل خودت نيست و هربار كه نگاهش ميكنم داد نميكشه سرم از وقتي كه اون پسر جديده اومده بود توي زندگيت و منم از وقتي فهميدم ديگه زياد نگاهت نكردم و حرفام رو به عكست گفتم و اونم به حرفم گوش ميداد و ساكت مينشست..
چند شب پيشا كه ديوارم رو رنگ نكرده بودن با مداد مشكي روي ديوار وصيت نوشتم..
نوشتم كه وقتي مردم منو خاك كنن ميون دوتا دستات كه منو توي آغوش خودت جا ميداد،دستايي كه موهاك رو نوازش ميكردن،همون دستايي كه وقتي موهام بلند شده بودن ميذاشتيشون پشت گوشم..
خاكم كنن بين دستات و من جوونه بزنم و گل بدم و تو اون گل رو نوازش كني و بهش لبخند بزني!..
YOU ARE READING
Blue Cold Room [L.S]
Short Story𝐒𝐀𝐃 || 𝐂𝐎𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃 || 𝐁𝐎𝐎𝐊 𝟏 - خواب ميبينم اولاي زمستونه، سر و ته توي حياط آويزونم كردن و پاهام رو محكم با يه طناب بستن و دستام رو بريدن و حالا اون مورچه هايي كه توي سرم بودن اومدن بيرون و روي صورتم راه ميرن و من دست ندارم كه پسشون بز...