Part 4

84 18 0
                                    

تهیونگ:خب بیخیال بیاید بریم خونه جین و نامجون هیونگ
جیمین:بریم وایسا به هوسوکم بگم
بهش پیام دادم "ما یعنی من و یونگی و تهکوک میخوایم بریم خونه جین هیونگ و نامجون هیونگ توهم بیا"
گوشیمو گذاشتم تو جیبم و راه افتادیم
سوار ماشینامون شدیم و رفتیم در خونت جین هیونگ
زنگ درو زدیم
چند لحظه وایسادیم خبری نشد دوباره زنگ زدیم
بازم خبری نشد و برای بار سوم زنگ زدیم
صدای داد جین هیونگ اومد
جین:نامجون باز کن اون بیصاحابو ببین کدوم خریه
در باز شد
نامجون:اوه بچه ها بیاید تو
جونگکوک:خر خودتی...
جین:عه شنیدین؟خب بعنم گفتم که بشنوید مگه غیر از اینه که خرید؟نه شما خود خرین
جونگکوک:گگگگگ
نشستیم رو مبل
چند دقیقه بعد هوسوکم اومد
باهم حرف میزدیم و میخندیدیم
جونگکوک:هیونگ دماغت درازتر نشده؟
جین:نه چرا؟
جونگکوک:عجیبه اخه اینهمه گاف میزنی و دماغت بزرگتر نشده...
جین:یااااا جونگکوکاااااا
صدای خنده همه رفت بالا
اگه این ی رویاست هیچوقت نمیخوام بیدار شم...
گونه هام گرم شد
دستمو کشیدم رو گونم
حتی نفهمیدم کی گریه کردم
سرمو انداختم پایین و بلند شدم
همه با تعجب نگام کردن
سعی کردم صدام نلرزه
جیمین:میرم...دسشویی...
رفتم سمت دسشویی
درو بستم و نشستم رو کاسه توالت و شروع کردم گریه کردن
دست خودم نبود
نمیتونستم باور کنم
در دسشویی خورد
یونگی:جیمین؟
سریع اشکامو پاک کردم
جیمین:بـ.بله
درو باز کرد
یونگی:گریه میکردی؟
جیمین:نه...
یونگی:سرتو بیار بالا
بیشتر سرمو انداختم پایین
جلوی پام نشست
چونمو گرفت و سرمو اورد بالا
تو چشماش زل زدم
مردمک چشماش رو تمام نقاط صورتم میچرخید
یونگی:چرا اینقدر ناراحتی؟میخوای بریم خونه؟
جیمین:نه نه من خوبم میخوام یکم بیشتر بمونم...
میخوام بمونم...میخوام تا ابد همینجا بمونم...بعید نیست امشب بخوابم فردا بیدار شم ببینم همش ی خواب بوده...
یونگی:باشه پس صورتتو بشور بیا جین داره شام درست میکنه
صورتمو شستم و رفتیم بیرون
یونگی دستشو گذاشت پشت کمرم و رفتیم نشستیم رو مبل
تهیونگ مشکوک نگام کرد
تهیونگ:جیمین تو...
سوالی نگاش کردم
تهیونگ:حامله که نیستی نه؟
یونگی پکر نگاش کرد
پقی زدم زیر خنده
جیمین:اره داداش سه قلو حاملم باباشم جونگکوکه
جونگکوک از اشپزخونه اومد بیرون
جونگکوک:قضیه چیه؟
تهیونگ:یاااا پارک جیمین راجب دوست پسر من شوخی نکن
جیمین:اخه اسکلی؟من مردم چطور حامله شم؟
جین:امگاورس...
هممون پکر نگاش کردیم
جین:خب تو انیمه و مانهوا های ژانر امگاورس مردا هم حامله میشن
یونگی:خوبه میگی انیمه و مانهوا
جین:عهههه نامجون نگاش کن چرا هیچی نمیگی
نامجون:خب چی بگم
جین:مرسی واقعا من اینهمه دوست دارم تو حتی طرفمم نمیگیری من به چه امیدی اومدم با تو اخه
جونگکوک:خودت فهمیدی چی گفتی؟تنها چیزی که شنیدم مستیمدسپیمسپمست بود...
دلم واسه غر زدنای جین هیونگ تنگ شده بود...
هوسوک:غر زدنای جین هیونگ خیلی عجیبه تو ی ثانیه کلی چرت و پرت میگه ولی هیچکس جز خودش نمیفهمش
جین:نمیتونید با من اینکارو کنید لعنتیا
جیمین:هیونگ من گشنمه
تهیونگ:جیمین الان دقیقا مثل قاشق نشسته بود...
جیمین:مرسی واقعا...


میدونم کمه ولی خب پارت بعدیم الان میذارم
این چند روز نت نداشتم نتونستم بذارم و اها من دیگه چک نکردم اگه چیزدستی دیدین بی اهمیت رد شید...

Pain of love{yoonmin} Where stories live. Discover now