زن با گونه های اشکی ، تکیه به پشتی کاناپه گفت:یعنی الان دخترم..زنیا..کجاست؟هوسوک دست اون زن رو آرام نوازش کرد دوتا قرص از داروی آرام بخش را به زن داد و گفت:زمان همه چیز رو درست میکنه..باید صبر کنیم..شاید زنیا با پاهای خودش برگرده پیشمون
اون زن بعد ازچند دقیقه به خواب سنگینی فرو رفت اما همچنان اسم دخترش را زیرلب تکرار میکرد+زنیا..زنیا
هوسوک بعد از انداختن پتو روی پاهای بیجان اون زن ، به سمت دستشویی رفت و مقابل زنیا گفت:حسادت..بالاخره اون حسادت لعنتی باعث شد که همه چیز خراب شه..اولین بار که چشماتو دیدم هیچوقت فکرشو نمیکردم که..این اتفاق بینمون بیفته اما بدون که عاشقتم و عاشت میمونم عسلم
این حرف هارو به در حضور دوست دختر21 ساله اش زنیا بیان میکرد.
دختری که گوشت های سرخ و خونینش روی سطح آب داخل توالت معلق و نخ های سیاه رنگ موهاش چاشنی این مخلوط سرخ و خونین شده بود.
این رنگ سرخ با کشیده شدن سیفون کمرنگ تر شد و در آخر توالت مثل قبلش شد.
این حرف هارو به در حضور دوست دختر21 ساله اش زنیا بیان میکرد.
دختری که گوشت های سرخ و خونینش روی سطح آب داخل توالت معلق و نخ های سیاه رنگ موهاش چاشنی این مخلوط سرخ و خونین شده بود.
این رنگ سرخ با کشیده شدن سیفون کمرنگ تر شد و در آخر توالت مثل قبلش شد.(دیمیتری سیمونوف 25 ساله پس از بازجویی های بسیار به عمل فجیح خود اعتراف کرد)
اگر ووت نکنید دیمیتری میاد سراغتون خود دانید
YOU ARE READING
Drops from my mind🔪
Horrorشیاطین... این بوک رو گذاشتم واسه وقت هایی که یک سناریو کوتاه و ترسناک به ذهنم میرسه براتون بزارم اینجا... در واقع هر پارت داستانی جداگونه داره🖤 اگر دوست دوست داشتید با ووت هاتون خوشحالم کنید Writers: Blackmoon team استفاده از داستان و ایده ها حتی...