The second step

1K 163 26
                                    

نفسِ عمیقش رو تند بیرون داد و دستگیره‌ی درِ دفتر رئیس جئون رو پایین کشید و به آرومی اون رو باز کرد. ترسی از پسر نداشت، برخلاف تمام قواعدی که برای کارمند ها وجود داشت، رئیس کیم بی توجه به اون‌ها فقط به چیزی دقت میکرد که شاید فقط خودش درونِ جونگکوک که حالا پشتِ میزش روی صندلی چرخ دار گرون قیمتش نشسته بود و آرنجش هاش رو به چوبِ میز تکیه داده بود و انگشت هاش گره خورده بهم روبه روی دهانش بود و با نگاهی که یحتمل موجب قتلِ چندین نفر شده بود، به در ورودی و تهیونگی که با خونسردی وارد میشد زل زده بود.

مرد حالا که در رو بسته بود به اون تکیه داد و نگاهِ مستقیمش رو روی پسرموبلندی که با لبخندی نگاهش میکرد قفل کرد. چند لحظه بعد جونگکوک بالاخره با نفسی عمیق صندلیش رو عقب داد و از جاش بلند شد و قدم های آرومش رو به سمتِ جلوی میز کارش برداشت. به لبه‌ی میز تکیه داد و با همون نگاه مخصوصش که قطعا تهِ دل بعضی هارو میلرزوند به مردبزرگتر خیره شد. البته که اون‌ نگاه تهِ دل تهیونگ رو هم لرزوند اما نه اونجوری که جونگکوک انتظارش رو داشت.

قبل از اینکه مردکوچکتر بخواد چیزی بگه حتی با اینکه حرف هاش از نگاه و چشم هاش مشخص بودن، رئیس کیم بالاخره لبخند کوچیکی رو مهمون لب هاش کرد و بعد دست به سینه شد:
_اوه رئیس جئون! نگو که میخوای منِ حقیر و اخراج کنی.

پسرموبلند که از نگاه مستقیم مرد حس عجیبی رو دریافت میکرد خیلی نامحسوس آب دهانش رو قورت داد و با جابه جا کردنِ پاهای کشیده‌اش خودش رو بیشتر روی میز کشید. حتی از اول هم فکرش نزدیک به اخراج کردن مردِ خوش‌پوشی که روبه روش ایستاده بود نبود و فکر میکرد ممکنه این از نگاهِ شیطنت بارش مشخص باشه!

کمی بعد تهیونگ کفِ دست هاش رو بهم چسبوند و اونهارو به پیشونیش چسبوند و با لحنی مسخره التماس کرد:
_لطفا رئیس جئون! تو که نمیخوای کارمندِ و رفیقِ پدرت رو که پونزده سال سابقه‌ی کار برای شرکتِ شریف و بزرگ و ارزشمندتون رو داره، اخراج کنی؟ هوم؟
بعد سرش رو بالا آورد و به جونگکوک داد که حالا دست هاش رو پشتِ بدنش ستون کرده و با سری کج شده سرگرم نگاهش میکرد. نیشخندِ محوی و خیره تو چشم های آهویی پسر ادامه داد:
_بگو که نمیخوای کارمندی رو که از وقتی تو کمرِ بابات بودی براش کار میکردم بیرون کنی؟ هوم؟ فقط بخاطر حرفِ زشتی که در شان شما نیست زدم؟

ته حرفش خنده‌ی صداداری کرد و بعد از این حرف، اخمِ تقریبا غلیظی میون ابروهای رئیس جئون که زیباترین بودن، نشست. تکیه‌اش رو از میز گرفت و این بار قدم هاش رو به سمتِ تهیونگ برداشت و همونطور که بهش نزدیک میشد، نیشخندی هم زد و وقتی تقریبا به یک قدمیِ مرد روبه روش که چندان ازش بلندتر نبود قرار گرفت، گفت:
_نه بخاطر این. شاید باید به این دلیل اخراجت کنم که اونطور حرف های کینکی راجع بهم میزدی! لب های توت فرنگیِ عروسکی؟! جوری که موهام رو پشتِ گوشم میدم؟ یا شاید هم طرزِ راه رفتنم؟ کِی وقت کردی انقدر روم ریز بشی رئیس کیم، هوم؟

𝗬𝗼𝘂 𝗰𝗮𝗻 𝗯𝗲 𝘁𝗵𝗲 𝗕𝗼𝘀𝘀 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄Where stories live. Discover now