purpule life[L.S]

it's my day

Smut

Harry top
.
.
.

اهم اهم هنوز کسی فیک و اسمات میخونه یا منقرض شدید؟
اخر مجبورم کردین هری تاپ بنویسم......

ستاره رو انگشت کنید.

___________________________

"هرییی بیب دیرمون شده"

صداشو بلند کرد و کلافه سوییچ ماشین و دور انگشتش چرخوند، قرار بود برن مهمونی و فاکینگ دیرشون شده بود ولی حدس بزنید چی؟

"به تخمم عزیزم"

درسته، دقیقا، به تخم هریم نبود.

"اصلا داری چیکار میکنی؟ مگه یه حاضر شدن چقدر طول میکشه نیم ساعت پیش گفتی....فاک هری..."

به سمت‌‌ اتاق خوابشون راه افتاد با دیدن کوه لباسای روی تخت و هری که حتی به حاضر شدن نزدیکم نبود حرفشو با نق نقی قطع کرد و پاشو روی زمین کوبید.

"چیه خب"

حق‌ به جانب و با حالت پوکری روبه لویی گفت و بهش زل زد.

"هوووف اروم باش لویی،‌ هری سوییتی همین ‌نیم ساعت پیش لباس تنت بود و گفتی حاضری الان چرا لباس تنت نیست و حاضر نیستی"

با لبخند کج و کوله و زورکی گفت و سعی کرد اروم باشه و از شدت کلافگی‌گریه نکنه.

"قیافتو برام اونطوری نکن تاملینسون لباسم زشت بود دارم یکی دیگه انتخاب میکنم به جای غر زدن بیا کمک"

همونطوری که کلشو کرده بود توی‌کمد و هر از چندگاهی لباسارو بیرون پرت میکرد گفت و به کارش ادامه داد.

"You're the boss "

شونه هاشو بالا انداخت و سوییچ ماشینو روی میز ‌کنار تخت پرت کرد و رفت کمک هری تا شاید بتونن پنج دقیقه‌ اخر مهمونی و به چشم ببینن.

"باورم نمیشه باهام اینکارو کردی"

"نه ببین تو متوجه نیستی هرچیم بهت توضیح بدم متوجه نمیشی"

"اها"

"خب بیب ببین بزار بهت توضیح بدم بابا خب اه لویی قیافتو اونطوری نکن میگم"

با غر غر گفت و شونه های لویی بهت زده که با حالت وارفته روی تخت و بین کوه لباسا نشسته بود تکون داد تا قانعش کنه.

هری ۱ ساعت کامل لویی و مجبور کرده بود براش لباس پیدا کنه و همه رو دونه دونه پوشیده بود و پونصد بار جلوی ایینه خودشو چک کرده بود و اخرش چیکار کرده بود؟ دوباره همون لباس فاکی که از اول پوشیده بود و انتخاب کرده بود و به لویی گفته بود میتونه با این سلیقه گوهش بره بمیره.