هردو بهت زده از عمارت بیرون اومدن و به سمت خونشون حرکت کردن.
بعد از شنیدن حرفهایی که نباید، انگار روی میخ نشسته بودن و نمیتونستن بیشتر از اون به اسرار برای شام موندن توجه کنند.
تو ماشین بینشون هیچ حرفی رد وبدل نشد.
هردو به این فکر میکردن که باید چطور از ین مسئله جون سالم به در ببرن چون الان اصلا شرایط بچه دار شدن رو نداشتن!
و هر دو هم مثل هم فکر میکردن... حداقل.
تهیونگ به این فکر میکرد که چقدر دنیا کوچیکه آخه همین امروز بود که جیمین رو بخاطر بچه دار شدن شماتت میکرد و حالا...
اصلا... اصلا اون هنوز دانشگاهش رو تموم نکرده بود.
چند بار سرش رو تکون داد تا این فکرها از سرش بپره، اما عین خوره افتاده بود تو مغزش.
بلاخره ماشین وارد پارکینگ شد و جونگکوک بعد از بی حوصله پارک کردن ماشینش همراه تهیونگ خارج شد، باهم سوار آسانسور شدن و دکمه طبقه مورد نظر رو فشار دادن.
.
.
بعد از دیدن تلویزیون و خوردن شام در سکوت کامل هر دو طرف تهیونگ به سمت سرویس بهداشتی رفت تا روتین پوستیش رو انجام بده.
چون اون اصلا و ابدا دوست نداشت یک تصمیم مزخرف که حتی دوست نداشت بهش فکر کنه، باعث بشه تا روتین و پوستش خراب بشه.
و حتی دیگر روتین های زندگیشون.بعد از اتمام کارش از سرویس مستر خارج شد و روی تخت نشت و کرم مرطوب کننده خوشبویی رو که بوی شکوفه گیلاس میداد رو به دستاش مالید.
با کمی تعلل و صبر اما در آخر توی بغل آلفاش خزید.
جونگکوک چشم هاش رو بسته بود و دستش رو حائل پیشونیاش کرده بود.
بالاخره تهیونگ این سکوت رو شکست و لب از لب باز کرد.
+ کوک من میخوام باهات حرف بزنم.
کوک محکم تر امگا رو بغل کرد.
_ بگو بیبی من.
+ کوک خب راستش... من بچه نمیخوام... من درسم رو تمومنکردم... ما هنوز ماه عسلمون و بخاطر مشغلههای کاریت نرفتیم اونوقت بچه؟! نه حتی فکرشم عذابم میده... تو خودتم با من هم نظر بودی... و هستی فکر کنم... همهی این ها برای توام هست... هنوز راجع به شغلت کلی کار داری!
با زمزمه آلفاش زیر گوشش کمی اروم شد.
_ هیس... بعد درموردش صحبت میکنیم... برای الان ذهنم خیلی خستست.
بیشتر تو بغل آلفاش مچاله شد و به خواب رفت، البته اگر میشد اسمش رو به خواب رفتن گذاشت.
.
.
.
ساعت ۹ بود که از خواب بیدار شد.
YOU ARE READING
𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆𝒔𝒐𝒎𝒆 𝒎𝒐𝒏𝒆𝒚
Werewolf[ کامل شده] تهیونگ امگایی که از بچه ها وحشت داره و متنفره! و همینطور فکر میکنه هیچوقت قرار نیست بچه دار بشه. اما دقیقا در همون موقع پدر همسرش براشون شرط میذاره. شرط اینکه درصورت بچه دار شدن تمام اموالش رو به نام اونها میزنه! 𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑻𝒓𝒐𝒖...