- غلیان احساسات
استاد پیر گفت و ادگار از پشت تلفن آهی کشید : منظورتون چیه ؟
- فقط چند روزه که بجز انسان بخشی از روحیه یک گرگ ، یک گربه و یک جگوار نابالغ رو داره . طی روز های آتی هم قراره این اتفاق بیوفته . وقتی یه حس کوچیک هم وارد فکر و قلبش شه ۴ روحیه مختلف بهش واکنش نشون میدن و قطعا وقتی انتظارش رو نداشته یاشه کنترلش هم براش سخت تره
کای با شنیدن صدای استاد پیر از اسپیکر هوفی کشید و شیو خودش رو به تلفن روی میز نزدیکتر کرد : پریشب قاطی کرد و وقتی همه چی درباره کراش عزیزش داشت خوب پیش میرفت یهو همه واقعیتو کرد تو حلق طرف . برای اثبات حرفشم مثل روانیا گوش هاش رو نشون داد و بالهاش رو برگردوند
سهون اخمی به گربه حرصی کرد و صداش رو تا جایی که به استاد پشت تلفن برسه بالا برد : اون مشخصا تحت فشار بود !
شیو متقابلا اخمی به سهون کرد : حالا هر چی . خودت جای طرف بودی چیکار میکردی ؟ پسره فقط بی هیچ حرفی گذاشت رفت تویی که همه چیو میدونستی داشتی پس میوفتادی
- الان حالش چطوره ؟
استاد پرسید و کای با نگرانی به در اتاق بسته خیره شد : پسره که رفت بیرون اول خیلی عادی به جمع کردن خونه رسید ولی وسطش یهو زد زیر گریه . اینقدر بلند گریه کرد که اون بچه جگوارم بیدار شد . وسط گریه رفت توی اتاقش و هنوز بیرون نیومده . نیمه شب وقتی فکر کردم خوابه بهش سر زدم و دیدم حالش خوبه . راحت نفس میکشه و خوابیده ولی .. خیلی نگرانشم . حتی وقتی آقای ادگار از پشت در بهش پیشنهاد امتحان پرواز رو داد چیزی نگفت .
استاد پیر آهی کشید : قراره این شرایطو داشته باشین . یهو با یه فکر بهم بریزه و با چیزای کوچیکم زیادی خوشحال شه . تغییر مود بده و شاید حالش بهم بخوره . از روز تبدیلتون زیاد نگذشته و این تغییرات به مرور خودشون رو نشون میدن . بعلاوه بک بالهایی که طبیعت بهش داده بود رو از بین برد و تعادلش رو بهم زد . این عدم تعادل خودشو توی روحش نشون داده . بعد از اینکه بالهاش رو برگردونده ثبات بیشتری پیدا کرده و حالا فقط خیلی ناراحته . خودش قدم بزرگیه
- چیکار باید بکنیم ؟ با پسره حرف بزنیم ؟ با بک حرف بزنیم ؟ حالش اصلا خوب نیست
ادگار با نگرانی پرسید و نگاهی به درب بسته انداخت . ساعت ۶ صبح بود و تقریبا همه افراد خونه میدونستن بک عمرا این ساعت از خواب بیدار بشه ؛ وای به حال اینکه توی حال خوبیم نباشه . پس با خیال راحت به استاد چاد زنگ زدن تا ازش مشورت بگیرن .
+ احتمالا یکی از نگرانی هاش از دست دادن پسره ست . این بچه از اولم با کسی زیاد دوست نمیشد حالا ک با یکی اوکی شده بود خیلی بهش فشار اومده . اگه داستان پسره اوکی شه بخش زیادی از ناراحتیش احتمالا میره پس اگه میتونید دو تاتون اونو اوکی کنید .
CZYTASZ
Shifting ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfictionبیون بکهیون پسر کتابداری که به حیوونای عجیب غریبش معروفه ، اما هیچکس نمیدونه یه جادوگر پایه دو همیشه خستست که ترجیح میده با شش تا هم خونه غیرانسانیش وقت بگذرونه تا بعضی ادمای بیرون ولی درست قبل ازینکه بخواد ورد جدید «تبدیل حیوانات به انسان» رو روی...